همشهری آنلاین- علیرضا برازجانی: با او از دل موجهای طوفانی تا لحظههای اشک و لبخند همراه میشویم؛ جایی که نجات یک جان، معنا و ارزش زندگی را به تصویر میکشد. عباس دیری، متولد اول شهریور ۱۳۵۶ در شهر آبادان و اصالتا اهل بوشهر است. یک دختر و یک پسر دارد و از کودکی در کنار دریای نیلگون جنوب بزرگ شده است. عشق به دریا از همان سالهای اولیه زندگی موجب شد همزمان با فعالیتهای حرفهای در رشته مهندسی دریایی تحصیل کند. یک چیز اما بیش از همه در کارنامه و زندگی او میدرخشد؛ نجات ۵ هزار نفر از آبهای نیلگون خلیجفارس. گفتوگوی او را با همشهری بخوانید.
چطور شد که مسیر زندگی شما به دریا گره خورد؟ ماجرا به دوازده سالگی من برمیگردد؛ زمانی که بستگان نزدیکمان در یک مزایده موفق به خرید شش فروند کشتی صیادی شدند. آن روزها، حضور مستمر کنار اسکله و مراقبت از شناورها اولین جرقه ارتباط جدی من با دریا را رقم زد. شش ماه به عنوان نگهبان کشتیها در خور «دی سیفو» مقابل اسکله شیلات فعالیت کردم و همزمان با کار، تحصیلم را هم ادامه دادم. خاطرم هست اولین سفر دریایی حرفهای من در بندر دیر انجام شد؛ سفری که سرنوشت مرا برای همیشه به موجهای خروشان پیوند زد.
دوران کودکی شما در کنار دریا چگونه سپری شد؟ دریا برای ما بچههای بندرنشین نه تنها محیط بازی بلکه مکتب زندگی بود. از همان سنین پایین شنا کردن را یاد میگرفتیم. امکانات خاصی نداشتیم و دریا همه چیز ما بود: بازی، تفریح، آموزش و الهام. روزهایی که با موجها بازی میکردیم، گرچه ساده، اما سرشار از شادمانی ناب بود.
از شروع کار حرفهایتان در دریا برایمان بگویید. بعد از پایان خدمت سربازی در سال ۱۳۷۴ رسماً وارد دنیای دریانوردی حرفهای شدم. کارم را به عنوان آشپز روی یک لنج صیادی شروع کردم، اما علاقه و عطشم به یادگیری باعث شد زودتر از آنچه انتظار داشتم در کنار مسئولیتهای آشپزی، مهارت هدایت شناور را نیز بیاموزم. بعدها با معرفی دوستان به شرکت حنان شپینگ در امارات پیوستم؛ هم کار میکردم و هم مدارک رسمی دریانوردی را کسب کردم. یک سال پس از شروع همکاری به عنوان کاپیتان کشتی منصوب شدم و دریانوردی در آبهای بینالمللی را تجربه کردم.
چطور شد که به ایران بازگشتید؟ دوری از وطن تلخی عجیبی دارد. با وجود فرصتهای کاری خوب در خارج از کشور، قلبم برای خانه و خانواده تنگ میشد. به همین دلیل وقتی در سال ۱۳۸۲ اداره بندر بوشهر آگهی جذب نیرو برای شناورهای جستجو و نجات منتشر کرد، فرصت را غنیمت شمردم. پس از موفقیت در آزمونهای سختگیرانه، با افتخار فعالیت در شناور ناجی را آغاز کردم؛ مسیری که برایم به معنای واقعی، رسالت شد.
یادتان هست اولین عملیات نجاتتان چگونه بود؟ چطور میشود فراموش کرد؟ اولین مأموریت، جستوجوی قایق صیادیای بود که روزها در دریا مفقود شده بود. برای اولین بار با واقعیتی تلخ روبهرو شدم: مشاهده پیکرهای متلاشیشده انسانهایی که امیدوارانه دل به دریا سپرده بودند. تجربهای که ماهها ذهنم را درگیر کرد و تصویر آن صحنهها هنوز هم گاه به سراغم میآید.
چه چیزی باعث شد با وجود این سختیها در این کار ماندگار شوید؟ دریا برای من تنها محل کار نیست؛ روح من است. حس بینظیر کمک به انسانهایی که در دل امواج گرفتار شدهاند، تماشای لبخندشان پس از نجات و برق امید در چشمانشان، انگیزهای است که هرگز اجازه نداد از این راه دست بکشم. نجات جان انسانها، ارزشمندترین پاداش زندگی من است.
از عملیاتهایتان برایمان بگویید. کدامشان سختتر بود؟ در این ۲۲ سال عملیاتهای متعددی داشتم، تلخ و شیرین. در یکی از عملیاتها در یکی از خطرناکترین نقاط دریایی خلیجفارس یک لنج باری از دبی عازم بندر گناوه بود که اعلام اضطرار کرد. ساعت چهار صبح بود و دریا طوفانی. حتی رادار کشتی به خوبی کار نمیکرد. به سختی خودم را به موقعیت رساندم ولی اثری از لنج نبود. آب مواج بود و زوزه باد شدید. باید تصمیم سریع میگرفتم و مسیر درست برای گشتن پیدا میکردم. تصمیم اشتباه احتمال اینکه نفرات لنج را زنده از دست بدهیم زیاد میکرد. با یه محاسبه سریع در مسیر افتادم و خوشبختانه بعد ار حدود ۱۰ دقیقه نفرات لنج را روی قایق نجات یا جان پناه پیدا کردم. این عملیات در آن شرایط سخت سریعترین عملیات تجسس و نجات در منطقه مطاف شد. یکی از خاطرههای ویژهام دریافت مدال شجاعت از یک ناو فرانسوی بود. در جریان یک عملیات بینالمللی موفق شدم جان سرنشینان یک قایق غرقشده را نجات بدهم. آن مدال برایم سندی شد از این که حتی کوچکترین تلاشهای انسانها در گوشهای از این جهان دیده و تقدیر میشود.
آمار تقریبی عملیاتهای موفق شما چقدر است؟ از سال ۱۳۹۵ ثبت مأموریتها به صورت دیجیتال انجام میشود، اما به طور تقریبی میتوانم بگویم که تاکنون بیش از هزار مأموریت موفق نجات در کارنامه دارم و افتخار نجات جان بیش از پنج هزار نفر را در دل خلیج فارس تجربه کردهام. هر عملیات، قصهای جداگانه و فراموشنشدنی دارد.
واکنش نجاتیافتگان را چگونه توصیف میکنید؟ واکنشها اغلب ترکیبی از اشک و لبخند است؛ صحنههایی از قدرشناسی ناب و بیپیرایه. خودم ذاتاً انسان احساسی هستم. بارها همراه با اشکهای شوق نجاتیافتگان گریستهام. یادم نمیرود داستان دو برادر اهل بندر ریگ را که ۱۵ روز بیوقفه در جستجویشان بودیم. مادر پیرشان هر روز با صدایی لرزان و دعاهایش، امید را در دل ما زنده نگه میداشت. آن روزها برایم یک درس بزرگ از ایمان و پشتکار بود.
وضعیت پایگاههای نجات در بوشهر چگونه است؟ در حال حاضر بوشهر پنج پایگاه اصلی و فرعی جستجو و نجات دریایی دارد: بندر دیلم، جزیره خارگ، بندر عامری، بندر دیر و اسکله پتروشیمی عسلویه. به زودی با راهاندازی پایگاه جدید در بندر لاور ساحلی، پوشش امدادی خلیج فارس کاملتر خواهد شد. در هر شناور ناجی، دو شیفت کاری فعال هستند که متشکل از فرمانده، مهندس موتور، موتریست، نجاتگر و ملوان میباشند؛ تیمی حرفهای که هر لحظه آمادهی اعزام برای نجات جان انسانهاست.
پدرم، پدربزرگم و مردانی از نسلهای پیش از من، دریا را نه فقط بهعنوان یک وسیله برای سفر بلکه بهعنوان یک خانه، یک معلم، و یک دوست واقعی میشناختند. خلیجفارس برای من فقط آب نیست، حافظه تاریخ است. دریانوردی در خلیج فارس یعنی لمس تاریخ، احساس زندگی و شنیدن صدای قلب در آبی بیکران. تنفس هزاران سال امید و سفر و بازگشت. دریانوردی در خلیج فارس برای من مثل گفتوگو با یک دوست قدیمی است؛ دوستی که همیشه آرام نیست، اما همیشه واقعی است.
فیلم این گزارش را تماشا کنید:
بیشتر بخوانید: دورهمی بوشهری ها در تراس | ماجرای معماری عجیب بافت تاریخی بوشهر