مردی که ۲۷ سال است به اعدام محکوم شده ؛ روایت تلخ از سرنوشت یک زندانی | همه اعضای خانواده‌ام فوت شده‌اند | کسی را ندارم دنبال کارهایم باشد

Submitted on ی., 06/18/2023 - 08:52

به گزارش همشهری آنلاین، این مرد که در ۳۵سالگی زندانی شد، حالا ۶۲سال دارد و یکی از قدیمی‌ترین زندانیان کشور است. او در گفت‌وگویی اختصاصی با همشهری سرنخ تنها بخشی از تلخی‌های ۲۷سال زندگی در زندان را بازگو کرد و از مسئولان قضایی کشور خواست تا او را از بلاتکلیفی نجات دهند. البته یادآور می شود موارد مطرح شده گفته‌های گوینده است و همشهری مسئولیتی در قبال آنها ندارد.خودت را معرفی کن و بگو چطور شد که مرتکب قتل شدی؟ من نصرالله هستم، ۶۲ساله اهل خوزستان. سال ۷۵در جریان یک حادثه ناخواسته مرتکب قتل شدم و از آن زمان زندانی و بلاتکلیف هستم. ماجرای دستگیری من به یک حادثه برمی‌گردد. پدر یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت پسرم با چند نفر درگیر شده و می‌خواهند او را بکشند. تو به کمکش برو شاید بتوانی او را نجات دهی. من هم به محل درگیری رفتم و در شرایطی که چند نفر به جان دوستم افتاده بودند به سختی توانستم دوستم را از مهلکه بیرون بکشم. ما وسیله‌ای برای فرار نداشتیم و به همین دلیل من جلوی یک خودرو را گرفتم و آن را دربست کرایه کردم. آن موقع شب شده و هوا تاریک بود. در جاده‌ای دور افتاده به راننده گفتم که ما به‌خودروات نیاز داریم اما او حاضر نبود خودرویش را به ما بدهد. من هم که آن زمان جوان بودم و سر پرشوری داشتم او را به زور از خودرویش پیاده کردم اما کمی بعد یک خودروی عبوری با او برخورد کرد و جانش را از دست داد. اما بعد گفته شد که من صاحب خودرو را کشته‌ام.بعد از این حادثه چطور دستگیر شدی؟ بعد از این حادثه من و دوستم ماشین را در جاده دزفول چپ کرده و فرار کردیم. چون تعدادی از مدارک شناسایی من در ماشین مانده بود مأموران بعد از بررسی ماشین توانستند من را شناسایی کنند. من که می‌دانستم مأموران در تعقیبم هستند از خوزستان خودم را به مرزهای شرقی رساندم و به پیشین پاکستان فرار کردم. در آنجا هم اما در امان نبودم و اشرار آنجا با من درگیر شدند و به پایم تیر شلیک کردند و مجبور شدم به ایران برگردم. بعد از آن چندماهی در بندرعباس به‌طور مخفیانه زندگی می‌کردم تا اینکه یکی از دوستان نزدیکم من را لو داد و دستگیر شدم.با وجود اینکه می‌گویی مرتکب قتل نشده‌ای چطور شد که دادگاه تو را به قصاص محکوم کرد؟ من در دادگاه به قتل اعتراف نکردم و مدرکی که نشان دهد من راننده را کشته‌ام وجود نداشت. اما دادگاه این پرونده را از موارد لوث تشخیص داد و مراسم قسامه برگزار شد. اولیای دم ۵۰نفر را به دادگاه آوردند و آنها قسم خوردند که من قاتلم و دادگاه با انجام قسامه حکم قصاص من را صادر کرد. من به این رأی اعتراض کردم و وقتی پرونده به دیوان عالی کشور رفت در آنجا رأی دادگاه شکسته شد اما در دومین مرتبه‌ای که محاکمه شدم دوباره قاضی من را به قصاص محکوم کرد و این رأی تأیید و حکم‌ام قطعی شد.پیش از این حادثه شغلت چه بود و چه بر سرخانواده‌ات آمد؟ من کارهای زیادی بلد بودم اما چون چند مرتبه دستگیر شده و سابقه‌دار بودم هیچ‌کس به من کاری نمی‌داد. آن زمان اعضای خانواده‌ام دنبال کارم بودند اما در این سال‌ها همه‌شان فوت شدند. من ازدواج نکرده بودم حالا که همه اعضای خانواده‌ام فوت شده‌اند هیچ‌کسی را ندارم که دنبال کارهایم باشد و دوستانم همین زندانیانی هستند که از ۲۷سال قبل با آنها زندگی می‌کنم.از آن زمان تاکنون با وجود اینکه حکم قصاص صادر شده چرا این حکم اجرا نشده یا اینکه چرا اولیای دم تو را نبخشیده‌اند؟ شاکیانم حاضر نیستند رضایت بدهند. از طرفی حکم را هم اجرا نمی‌کنند. به همین دلیل است که من ۲۷سال است در زندان بلاتکلیفم و واقعا از این وضعیت خسته شده‌ام و نمی‌دانم باید چه کار کنم.از شرایط زندان و زندگی در آنجا بگو. سال‌های اول در زندان کارون اهواز بودم اما چند سالی است که به زندان سپیدار منتقل شده‌ام. در این سال‌ها افراد زیادی را در زندان دیده‌ام. خیلی از آنها آزاد و خیلی‌ها اعدام شده‌اند. از این گذشته همه زندانیان در این سال‌ها برای چند روز هم که شده به مرخصی رفته‌اند اما من از روزی که دستگیر شدم زندانی هستم و در این ۲۷سال حتی یک روز هم به مرخصی نرفته‌ام و تمام این مدت را با قرار بازداشت موقت در زندان بودم.در زندان چطور زندگی‌ات را می‌گذرانی؟ سال‌های اول که جوان بودم مدام در زندان با بقیه درگیر می‌شدم و آرام و قرار نداشتم اما بعد رفته‌رفته آرام‌تر شدم. حالا هم که پیر شده‌ام دیگر آن فرد سابق نیستم و سرم به‌کار خودم است. در این سال‌ها با قرآن انس زیادی گرفتم و همین موضوع به من آرامش داد و توانستم ۲۷سال زندان را تحمل کنم. از این گذشته سعی کردم یک فن و حرفه یاد بگیرم و در کارگاه زندان منبت کاری یاد گرفته‌ام و برای خودم استادی شده‌ام. همه زندانیان در بیرون، خانواده و دوستانی دارند که به آنها کمک می‌کنند و برای‌شان پول واریز می‌کنند تا در اینجا کمی از سختی‌های زندگی‌شان کم شود اما من هیچ‌کس را ندارم و با پولی که بابت یارانه به حسابم واریز می‌شود زندگی می‌کنم.حالا با نگاهی به زندگی پر فراز و نشیبی که داشته‌ای اگر به قبل برگردی آیا باز هم همین مسیر را می‌روی؟ من وقتی در کلاس پنجم دبستان بودم از مدرسه اخراج شدم. این نخستین شکست زندگی‌ام بود. شاید اگر من را از مدرسه بیرون نمی‌کردند مسیر زندگی‌ام به این سو تغییر نمی‌کرد. هر کسی در زندگی‌اش اشتباهاتی می‌کند. من هم قطعا اشتباه کرده‌ام اما هیچ وقت غصه گذشته را نمی‌خورم. همیشه توکلم به خدا است. حالا دیگر ۶۲سال از عمرم گذشته و امیدوارم که در سال‌های باقی‌مانده از عمرم بتوانم آزاد باشم و آزادانه زندگی کنم.خواسته‌ات از مقامات قضایی و خانواده مقتول چیست؟ حرف اولم با اولیای دم است. من همان زمان هم قسم خوردم که مرتکب قتل نشده‌ام. به‌خاطر همین از آنها خواهش می‌کنم که رضایت بدهند تا این چند سال باقی‌مانده عمرم را آزاد باشم. چشم امیدم بعد از خدا به مسئولان قضایی است. چطور می‌شود یک نفر مثل من ۲۷سال در زندان بلاتکلیف باشد؟ آن هم با قرار بازداشت موقت. این چه قرار موقتی است که ۲۷سال طول کشیده است؟ برای رضای خدا به وضعیت من رسیدگی کنید. در این سال‌ها با قرآن انس زیادی گرفتم و همین موضوع به من آرامش داد و توانستم ۲۷سال زندان را تحمل کنم. از این گذشته سعی کردم یک فن و حرفه یاد بگیرم و در کارگاه زندان منبت کاری یاد گرفته‌ام و برای خودم استادی شده‌ام

منبع
hamshahrionline
نوع خبر

بیشترین بازدید اخبار امروز