به گزارش خبرنگار خبرگزاری تسنیم، متن کامل یادداشت محمدجواد لاریجانی بهشرح ذیل است:
1 ـ وضعیت موجود
دیپلماسی فعلی جمهوری اسلامی، همان چارچوب برجامی را دنبال میکند که در آن سه ویژگی مهمّ وجود دارد:
اول، مسئله استیصال است؛ یعنی معتقد باشیم کار مملکت از هر حیث ـ چه اقتصادی، چه امنیتی و چه سایر امور ـ قفل شده است و راه نجاتی دیده نمیشود، مگر اینکه آمریکا تحریمهای خودش را بردارد.
دوم، امکان توافق با آمریکا وجود دارد؛ یعنی اعتقاد به اینکه مقداری ما کوتاه بیاییم و خواستههای آمریکا را اجابت کنیم و درمقابل، آمریکا تحریمهای خود را بردارد و این توافق، بهعنوان بُرد ـ بُرد مطرح میشود.
سوم، بحث اعتماد است؛ یعنی میتوان با آمریکا بهشکلی توافق کرد و سپس باید اعتماد کنیم که آنها پای این توافق باقی بمانند و حتی فراتر از آن ـ مانند برجام ـ ما باید سهم خود را از توافقات نقداً انجام دهیم و اعتماد کنیم که آمریکا در آینده، سهم خودش را به انجام برساند.
اینها سه رکن سیاست خارجی برجامی است که عملاً در شرایط فعلی درحال پیگیری است.
2 ـ نقد دکترین برجامی در سیاست خارجی
به این سیاست خارجی، اِشکالات مهمّی وارد بوده و هماکنون هم باقی است که هم دلالت بر علّت عدمتوفیق گذشتۀ این سیاست خارجی دارد و هم شانس توفیق آینده آن را زیر سؤال میبرد:
نقد اول، اوّلین اِشکال به تئوری استیصال است؛ آمریکا مدعی است که تحریمهای فلجکننده علیه جمهوری اسلامی برقرار کرده است و ادامه میدهد، نزدیک دو دهه از این تحریمهای فلجکننده و بینظیر در تاریخ گذشته است؛ آیا ما واقعاً فلج شدهایم؟
آیا کشوری که فلج شده است میتواند ماهواره به فضا بفرستد؟
ما در صنایع هستهای، یکی از پیشرفتهترین کشورها در غرب آسیا هستیم و آیا این امر با فلج شدن سازگاری دارد؟
آیا یک کشور فلج میتواند این حجم وسیع از خدمات را ـ اعمّ از خدمات روستایی، کشیدن راههای مختلف ارتباطی، ارائه گاز، برق، تلفن و اینترنت ـ آنهم با پوششدهی بالای 90% ارائه دهد؟
آیا یک کشور فلج میتواند یکی از پیشرفتهترین کشورهای جهان اسلام در علوم حوزه تکنولوژی باشد؟
آیا یک کشور فلج در صنایع مهمّ و حیاتی خود مانند صنعت نفت، حوزه پزشکی و داروسازی میتواند خودکفا و خوداتکا باشد؟
آیا یک کشور فلج میتواند چنین قدرت عظیم نظامی را که اَبَرقدرتها از آن در هراس هستند، با تکیه بر امکانات داخلی خودش ایجاد کند؟
مسلّم، این قرائن و دیگر شواهد موجود ـ مانند نیروی انسانی کارآمد، منابع عظیم طبیعی و امثال آن ـ حکایت از این دارد که تئوری استیصال، تلقی نادرست از وضعیت است و تصویری واقعبینانه را از وضعیتی که در آن هستیم، ارائه نمیدهد.
ریشه مشکلات عمده ما در کشور ـ خصوصاً مشکلات اقتصادی ـ تحریمها نیستند؛ بلکه یک مرض کورونیک (دیرینه و مزمن) است که هنوز پابرجاست. برداشتن تحریمها ـ اگر اتفاق هم بیفتد ـ صرفاً دست ما را به مقداری دلار باز میکند که با آن بتوانیم جنس خارجی بخریم و وارد سوپرمارکتها کنیم؛ یا مواد اولیه صنایعی را وارد کنیم که چهبسا در آنها بتوانیم خودکفا شویم و این سهولت، آنها را از این زحمت بازمیدارد و امثال اینها.
کلید رهایی از وضعیت اقتصادی کنونی، مسلّم صرفِ رفع تحریمها نیست و یک سیاست درست اقتصادی میتواند دستاوردهای چشمگیر داشته باشد.
نقد دوم،به امکان مذاکرهای شرافتمندانه، آبرومندانه و عزّتمدارانه با دولت آمریکاست که منجر به رفع تحریمها شود.
اعتقاد به این امکان خیلی عجیب بهنظر میآید؛ زیرا اولاً آمریکا لیست خواستههای خود را ـ شامل انهدام تجهیزات هستهای ما ـ بهصورت آشکار بیان کرده است؛ و ثانیاً خواستار از بین بردن توانمندیهای دفاعی ما و انحصار ما در توانمندیهای کوچک و آسیبپذیر شده است، آنهم در منطقهای که با شرارتهای آمریکا و دوَل غرب روبهروست. ثالثاً تسلیم تقاضای آمریکا در منطقه شدن، بهمعنای قبول سیطره او و رژیم صهیونی و عدم حمایت از مقاومت اسلامی در منطقه خواهد بود.
دولت آمریکا میگوید؛ "چنانچه این لیست تقاضاها قبول نشود، به ایران حمله میکنیم."؛ همانگونه که حمله هم کردند؛ دیروز حمله به توانمندیهای هستهای صورت گرفت و فردا توانمندیهای اقتصادی و... و به این بهانه که ایران با پول نفت از حزبالله حمایت میکند و یا بنیه دفاعی خود را تقویت مینماید.
توافق با چنین دولتی، معادل تسلیم مقابل سیطره اوست، بهعبارت خود آقای ترامپ، ایران باید به یک گاو شیری دیگر در منطقه تبدیل شود. چگونه معتقد باشیم میتوان با چنین دولتی ـ با همیاریهای وسیعی که از عمده کشورهای اروپایی دارد ـ توافقی شرافتمندانه داشت و اسم آن را بُرد ـ بُرد گذاشت؟!! بهنظر میرسد که خوشبینی غیرواقعبینانهای است که دلیل ناکامی گذشته برجام بوده است و عدمتحقق سیاست خارجی دیگری را میتواند رقم بزند.
نقد سوم، اعتماد به آمریکا است، اولاً اعتماد به پایبندی دولت آمریکا به هر تعهد و قراردادی، سادهلوحانه بهنظر میآید، لااقل یادمان هست برجامی که هنوز تحقق آن شکل نگرفته بود توسط همین رئیسجمهور در برابر تلویزیون پاره شد و سایر شرارتهایی که نسبت به ایران و سایر کشورها انجام شده است، خود مبیّن عدمانجام تعهدات آمریکاست؛ حتی آنها به گاوهای شیری خود هم رحم نمیکنند و نشانه آن حمله رژیم صهیونیستی با همراهی انگلستان و آمریکا به محل اقامت میهمانان در دوحه قطر است، این همان کشوری است که در سفر ترامپ، یک هواپیمای لوکس شخصی بهارزش یک میلیارد دلار به او هدیه داده و توافقنامه خرید تسلیحات معادل 300 میلیارد دلار منعقد کرده است، در حالی که آمریکا به هیچیک از این امکانات توجه نکرد و اجازه استفاده از پدافند را که بهقیمتی گران از آنها خریده بود، نیز نداد. سوخترسانهای انگلیسی هم به هواپیماهای صهیونیست سوخترسانی و سپس در العدید پارک کردند! درمورد اوکراین، کانادا، نروژ و استرالیا نیز عدمانجام تعهدات و پایبندی به مقررات بینالمللی آمریکا، کاملاً مسئلهای جهانی است.
پس اعتماد به توافق با آمریکا و اینکه او پای توافقات خود میماند، یک فرض ناموجه است؛ از آن بدتر، اینکه ما سطح اعتمادمان را بالا ببریم که حتی سهم خود را پیشپرداخت کنیم (مانند برجام) و منتظر انجام تعهدات توسط آمریکا باشیم.
به این دلایل و نکات دیگر، مبانی سیاست خارجی برجامی، مبانیای بسیار نادرست و غیرواقعبینانه است.
البته من فکر نمیکنم که مبانی و ترازهای دیگری به رئیسجمهور محترم ارائه شده باشد تا ایشان بتوانند یکی را از آن میان انتخاب کرده باشند، بهنظر میآید که دیپلماتهایی که برجام را پیگیری میکردند عمدتاً به ایشان اجازه رؤیت و بررسی دیگر ترازهای خارجی را ندادند؛ خصوصاً جناح اصلاحطلب ـ که در دولت فعلی نقش اصلی را دارند ـ قویّاً تابع همین مسلک هستند.
نواقص دکترین برجامی، امروز درمورد آخرین میوه تلخ درخت برجام ـ بندهای معروف به ماشه و اسنپبک ـ درحال ظهور است. آمریکا و غرب حتی از جسد برجام هم عبور نمیکنند تا از جمهوری اسلامی امتیاز بگیرند و متأسفانه دکترین برجامی در این مهلکه غوطهور است.
بهنظر من دکترین برجامی، تراز وضعیت فعلی ما نبوده و سرتاسر بهزیان منافع ملی ماست. علیرغم تلاشهای دوستان در تحقق آن، از بنیان خراب است و امروز زمان آن است که ما هرچه زودتر سیاست خارجی واقعبینانه و معقولی را پیش بگیریم و تراز دیگری را برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی انتخاب کنیم.
3 ـ ترازی جدید برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی
باتوجه به نکاتی که راجع به دکترین برجامی و نقد آن بیان شد، ضرورت تغییر در تراز (بخوانید: پارادایم) سیاست خارجی جمهوری اسلامی در شرایط فعلی آشکار است.
اکنون مقصود من این است که دکترین دیگری برای سیاست خارجی در شرایط فعلی ارائه دهم که من نام آن را «دکترین مقاومتی» میگذارم، ابتدا پایههای اصلی آن را توضیح میدهم:
4 ـ اقدامات عملی دیپلماتیک در شرایط فعلی براساس دکترین مقاومت
براساس مبانی فوق، اکنون قدمهای عملی و البته فوری را که باید برداشته شوند اجمالاً توضیح میدهم:
لازم به ذکر است برخی میگویند؛ "عنوان تعلیق تعهدات در متن NPT صراحتاً نیامده است."، این درست است، اما طبق موازین بینالمللی، ایجاد عناوین جدید در چارچوب سازگاری (consistency) و همسازی (concurrency) همیشه ممکن است، بدین معنا که ما مثلاً در NPT لیستی از تعهدات داریم، این کف تعهدات است، اضافه بر آن انواع تعهدات جدید که در متن NPT نیامده ولی قابل طرح است این اِشکالی ندارد، همچنین در NPT حق کشورها برای خروج از آن، تضمین شده است و این سقف تعهدات است و ما میتوانیم پایینتر از آن، موارد متعددی را مطرح کنیم که با NPT سازگاری و همسازی دارند، لذا در تعهدات بینالمللی، بر دو اساس سازگاری و همسازی، طرح اصطلاحات نو، کاملاً معقول است.
در پایان معتقدم که کشور ما و مسئولین ما ـ خصوصاً در شورایعالی امنیت ملی ـ باید تغییر در تراز دیپلماسی کشور و هماهنگیهای لازم را بهطورجدی در نظر بگیرند و ادامه پارادایم برجامی، خطرناک است و خسارتی جبرانناپذیر برای کشور به بار خواهد آورد.
انتهای پیام/+