در سدههای پیش از میلاد، جهان در آستانهی شکلگیری توازن جدیدی از قدرت ایستاده بود. در شرق، دودمان اشکانی (پارتها) با تکیه بر نیروی سوارهنظام، شبکهای از ایالات نیمهخودمختار، و مهارت در جنگهای چریکی، توانسته بود میراث ایرانی را پس از سقوط هخامنشیان و جانشینی سلوکیان، زنده نگه دارد.
در غرب، امپراتوری روم در حال گسترش، با نیرویی بوروکراتیک، ارتشی منظم، و جاهطلبی جهانی به سوی شرق مینگریست. برخورد میان این دو قدرت، اجتنابناپذیر بود. اما آنچه رقم خورد، یک نبرد بزرگ و یک سلسله درگیریهای فرسایشی طی بیش از ۳ قرن بود؛ نه با پیروزی قطعی، بلکه با زخمهایی عمیق و بیپایان برای هر دو طرف.
در این مقاله، بررسی میکنیم:
منشأ و ماهیت نخستین برخوردهای پارتها و رومیان
ویژگیهای نظامی و راهبردی طرفین
نبردهای مشهور مانند حران (Carrhae) و تأثیر آنها
چرایی «فرسایشی» بودن این جنگها و پیامدهای فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی آن برای ایران
فهرست
در قرن نخست پیش از میلاد، جمهوری روم که در حال تبدیل شدن به یک امپراتوری جهانی بود، پس از فتح آسیای صغیر، سوریه و ارمنستان، به مرزهای شرقی رسید. در همین زمان، اشکانیان (یا پارتها) در ایرانزمین قدرت را در دست داشتند؛ دولتی فدراتیو، با شاهانی که گاه قدرتمند و گاه زیر فشار اشراف و شاهزادگان محلی بودند.
ارمنستان، منطقهای کوهستانی میان ایران و آسیای صغیر، نخستین نقطهٔ برخورد دو قدرت بود. رومیان تلاش داشتند شاهی دستنشانده در ارمنستان مستقر کنند؛ اشکانیان نیز این سرزمین را حائل مهمی برای دفاع از مرزهای غربی خود میدانستند.
در این زمینه، دو چهره تاریخی به شکل مستقیم رودررو شدند:
مارکوس لیسینیوس کراسوس، یکی از سه کنسول روم، فرمانده نظامی جاهطلب
اردوان دوم (یا سورنا)، شاهزادهی اشکانی، و فرماندهای بینظیر از خاندان سورن
این نبرد یکی از تحقیرآمیزترین شکستهای نظامی در تاریخ روم بود. کراسوس، بدون آمادگی لازم، وارد خاک اشکانی شد. سپاه او:
متکی بر لژیونرهای پیاده
فاقد سوارهنظام مؤثر
با تدارکات ناقص و اطلاعات اندک
در مقابل، سورنا:
از سوارهنظام زرهپوش (کاتاافراکتها)
و تیراندازان سوارکار پارت (اسبسواران سبکپا با کمانهای مرکب) استفاده کرد
سواران اشکانی با شگردی بهنام “تیراندازی پارتها” (Parthian shot) دشمن را به بازی گرفتند: وانمود به عقبنشینی، سپس تیراندازی دقیق از پشت.
کراسوس کشته شد، سپاهش نابود گردید، و سر او را بهعنوان هدیه برای پادشاه اشکانی فرستادند.
این نبرد نهفقط به روم نشان داد که شرق تسخیرناپذیر است، بلکه نام اشکانیان را بهعنوان تنها قدرتی که توانست در برابر ماشین جنگی روم ایستادگی کند، در تاریخ ماندگار کرد.
در نگاه اول شاید عجیب بهنظر برسد که در بیش از ۳۰۰ سال درگیری میان روم و اشکانیان، هیچیک از طرفین نتوانست دیگری را بهطور کامل شکست دهد یا سلطهی پایدار ایجاد کند. برخلاف نبردهای روشن و قاطع میان یونان و هخامنشیان یا سقوط سریع سلوکیان، در اینجا با نوعی «بنبست تاریخی» مواجهیم.
دلایل این بنبست و فرسایش در چند بُعد قابل بررسی است:
ارتشی منظم و کلاسیک با پیادهنظام سنگیناسلحه (لژیونها)
تکیه بر خطوط دفاعی، اردوگاههای دائمی و راهسازی پیشرفته
نیازمند زمینهای قابل اشغال، منابع تدارکاتی و شهرنشینی
ارتشی مبتنی بر سوارهنظام سبک و چریکی
استفاده گسترده از تاکتیکهای زدن و فرار، کمین، عقبنشینیهای فریبدهنده
تکیه بر سرعت، زمینبازی و دفاع منطقهای
نداشتن شهرهای قابل محاصره یا مراکز تمرکز یافته قدرت
نتیجه؟رومیان میتوانستند شهرهایی در میانرودان یا ارمنستان بگیرند، اما نمیتوانستند قلمرو پارتها را کنترل یا اشغال کنند. در سوی مقابل، اشکانیان نیز در فتح و نگهداری سرزمینهای غربی چون سوریه ناتوان بودند.
بیابانها، رشتهکوهها، نبود مسیرهای واضح تدارکاتی و پراکندگی جمعیت در ایرانزمین، مانع اصلی پیشروی سپاه روم بود. پارتها میتوانستند با فاصله گرفتن از مراکز خطر، دوباره سازماندهی شوند.
اشکانیان شاهانی بودند که در دل سیستم فئودالی و اشرافی حکومت میکردند. بههمین دلیل:
تصمیمگیریهای نظامی گاه با تأخیر انجام میشد
اما در عوض، مقاومت منطقهای پایداری بالایی داشت؛ حتی در نبود شاه مرکزی، خاندانهای محلی خود میتوانستند مقابله کنند
این سیستم، گرچه ضعف اداری داشت، اما در برابر یک اشغال کامل از سوی دشمن خارجی، انعطافپذیر بود.
برای اشکانیان، نبردها نوعی دفاع از مرز و اعتبار بود. برای رومیان، فتح شرق بیشتر ابزاری برای نمایش قدرت در داخل محسوب میشد (مثلاً ژنرالها برای پیروزی در انتخابات کنسولی نیاز به فتحهای باشکوه داشتند).در عمل، دو طرف انگیزهی اقتصادی/استراتژیک کافی برای تسخیر کامل دیگری نداشتند.
پس از شکست تحقیرآمیز کراسوس در حران، روم نهتنها از رو نرفت، بلکه برای دههها درصدد انتقام سیاسی و حیثیتی بود. ژنرالها و امپراتوران بسیاری تلاش کردند تا مرزهای شرقی را جابهجا کنند؛ اما اغلب با تلفات سنگین، دستاوردهای موقت و خروجی مبهم مواجه شدند.
مارک آنتونی، یکی از وارثان سیاسی ژولیوس سزار، قصد داشت با لشکرکشی به شرق، همان موفقیتی را کسب کند که کراسوس در آن شکست خورده بود.اما:
اشکانیان با حملات چریکی و انهدام تدارکات، او را در میان سرما و بیابانها زمینگیر کردند
سپاه رومی، پس از از دست دادن دهها هزار نفر در برفهای ارمنستان و شمال بینالنهرین، عقبنشینی کرد
نتیجه: آنتونی از شرق عقب نشست و تمرکزش به مصر و کلئوپاترا منتقل شد.
در یکی از معدود دورههای تهاجمی جدی روم، تراژان موفق شد پایتخت اشکانیان (کتیسفون) را تصرف کند و حتی بخشی از بینالنهرین را ضمیمه روم نماید. اما:
شورشهای گسترده در غرب و یهودیه
عدم ثبات سیاسی روم
و مرگ زودهنگام او، باعث شد جانشینش (هادریان) تمام مناطق را واگذار و عقبنشینی کند
سوروس بار دیگر وارد خاک پارت شد و کتیسفون را تصرف کرد، اما باز هم نتوانست اشغال دائمی برقرار کند. اشکانیان که پایتختشان را از دست داده بودند، با تکیه بر قدرت محلی، به سرعت خود را بازسازی کردند.
در بسیاری از این نبردها، خاندانهای محلی ایرانی مانند سورن، کارن، و اسپندیاریان نقشی کلیدی داشتند:
هم در رهبری نظامی و هم در پشتیبانی منطقهای
آنها ساختاری منعطف و پراکنده داشتند که اشغال دائمی را دشوار میکرد
حتی در مواقع ضعف پادشاه مرکزی، این خاندانها به دفاع ادامه میدادند
جنگها همچنان ادامه داشتند، اما ماهیت آنها عوض نشد:نبردهایی با پیروزیهای موقت، بدون تغییر در مرز نهایی.
پس از سه قرن نبردهای بیپایان و فرسایشی، اشکانیان هرگز شکست نخوردند، اما هرگز هم پیروز مطلق نشدند. آنها کاری کردند که یکی از بزرگترین قدرتهای تاریخ — امپراتوری روم — هیچگاه نتواند شرق را فتح کند. اما این مقاومت هزینههایی نیز داشت.
در سال ۲۲۴ میلادی، شاهنشاهی اشکانی نه بهدست روم، بلکه با قیام اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسلهی ساسانی به پایان رسید. ساسانیان خود را وارث راستین ایران باستان میدانستند و از فروپاشی نسبی ساختار فئودالی اشکانی بهره بردند.
اما چیزی را از اشکانیان به ارث بردند که مهمتر از تاج و تخت بود:
تجربهٔ جنگ طولانی با روم
شناخت از نقاط ضعف و قوت دشمن غربی
و فهم راهبردی مقاومت در برابر یک نیروی برتر از نظر تجهیزات و سازمان
ساسانیان در همین زمینه توانستند به شکل متمرکزتر، قویتر و با ساختار سیاسی منسجمتر، جنگ با روم را ادامه دهند — اما اینبار نه فقط برای دفاع، بلکه با گاهی یورشهای تهاجمی در خاک روم.
۱. نگهداشتن مرزهای فرهنگی ایران در برابر رومیسازی و هلنیسازی۲. تبدیل جنگ به ابزار دیپلماسی؛ اشکانیان بارها درگیری را به نفع معاهدههای پایدار کنترل کردند۳. ظهور نوع خاصی از پادشاهی ایرانی: نیمهمتمرکز، متکی بر اشراف، اما چابک و مقاوم۴. و در نهایت، ثبت نام خود در تاریخ جهان بهعنوان تنها قدرتی که امپراتوری روم را در میدان نبرد کلاسیک، مانند حران، شکست مطلق داد
در تاریخنگاری غربی، اشکانیان کمتر شناخته شدهاند؛ چرا که آنها نه فاتحان چشمگیر بودند، نه شهرسازان برجسته. اما آنها در چیزی استاد بودند که بسیاری از امپراتوریها از انجام آن عاجز ماندند:دفاع طولانیمدت در برابر یک ابرقدرت، بدون تسلیم، بدون اشغال.
امروز وقتی تاریخنگاران به سهضلعی ایران، روم و بیزانس مینگرند، درمییابند که بقای هویت شرقی، ایرانی و آسیایی در برابر ماشین جهانخوار غرب، مدیون همین جنگهای فرسایشی بود؛ جنگهایی که در ظاهر بینتیجه بودند، اما در عمق تاریخ، هویتساز و تمدننگهدار شدند.