گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم ـ بیش از یک قرن، روایت نهضت مشروطه از سوی جریانهای غربگرا بر پایه یک دوگانهسازی مشهور نوشته شده است، در یک سوی این دوگانهسازی علامه نائینی، فقیه نوگرا و حامی مشروطه، برساخت شده است و از سوی دیگر شیخ فضلالله نوری، سنتگرای طرفدار استبداد قلمداد شده است، اما این روایت، نه یک حقیقت تاریخی، بلکه یک تحریف سیاسی و راهبردی برای پوشاندن ننگ بزرگ اعدام یک عالم دینی بهدست مشروطهخواهان غربگرا بوده است. حجتالاسلام علی ذوعلم، رئیس اندیشگاه بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، در نشستی علمی با عنوان «تبیین اندیشه سیاسی علامه نائینی و نسبت آن با جمهوری اسلامی» که در مرکز مطالعات راهبردی خبرگزاری تسنیم برگزار شد، با شکستن این دوگانه کاذب، تصویری دقیق از اندیشه سیاسی علامه نائینی ارائه داد که بر اساس آن میتوان گفت اندیشه سیاسی مرحوم نائینی نهتنها در تقابل با شیخ فضلالله نبود، بلکه در مبانی ظلمستیزی و لزوم حاکمیت شریعت کاملاً با یکدیگر همراستاست که در انقلاب اسلامی و نظریه سیاسی امام خمینی(ره) یعنی نظریه «ولایت فقیه» تکامل و ارتقا یافته است.
هفت محور اصلی سخنان حجتالاسلام ذوعلم:
ظلمستیزی پروژه سیاسی همه طیفهای روحانیت در مشروطه
یک دوگانهسازی کاذبی در تحلیل اندیشه سیاسی دوره مشروطه صورت گرفته است، این دوگانهسازی کاذب زمینهها و عوامل اجتماعی و سیاسی دارد، البته عمدتاً به تحریف جریان مشروطه و اهداف مدنظرشان، برمیگردد.
شکلگیری نهضت مشروطیت بر اساس یک تفکر ظلمستیزی در اسلام و درخواست یک نظام عادلانه بود، نظامی که بتواند پیشگیری از ظلم کند. بهتدریج نفوذ بیگانگان بهخصوص دولت انگلیس و روشنفکران غربزده در این نهضت موجب شد نسبت به مشروطیت بدبینی ایجاد شود.
علمایی که در جریان مشروطه پیشتاز بودند، بر رعایت قوانین اسلام تأکید داشتند. تعریفی که آنان از واژههایی مثل برابری، عدالت، آزادی، انتخابات و رأی گیری و... داشتند آنان را در تقابل با تفسیری که غربگراها نسبت به این مفاهیم داشتند و درصدد بودند که یک نوع ایدئولوژی غربگرا بر مشروطیت تحمیل کنند، قرار داد.
مرحوم آیت الله شیخ فضلالله نوری که بههمراه سایر علما نظیر مرحوم بهبهانی از پیشتازان نهضت مشروطیت بود، با این جریان غربگرا مقابله کرد، تا جایی که این تقابل به شهادت ایشان انجامید،
البته این ننگ بزرگی برای جریان غربگرای مشروطهخواه بود که نشان دادند تحمل دیدگاههای انتقادی فردی را که در حد مرجعیت قرار داشت و از علمای بنام و آغازگران مشروطه بود، نداشتند و در نهایت وی را با خشونت تمام حذف کردند، لذا برای پوشاندن چنین ننگی به توجیهاتی دست زدند و تلاش کردند مرحوم شیخ فضلالله را طرفدار استبداد معرفی کنند و او را در برابر مرحوم علامه نائینی قرار دهند که کتاب «تنبیه الامّة و تنزیه الملّة» را که عقبه فکری مشروطیت محسوب میشود به نگارش درآورده بود.
.
متأسفانه بعضی از اندیشهورزان جبهه انقلاب هم گرفتار همین دوگانهسازی شدهاند و در بعضی از رسالهها، کتابها و تحلیلهایشان، یک روایت مغشوش و نادرست از این دو گانه با تحریف دیدگاههای علامه نائینی ارائه دادند.
کاری که رهبر انقلاب اسلامی بهعنوان یک متفکر حکیم، خبیر و مشرف بر قضایای تاریخی و قضایای اندیشهای انجام دادند، این بود که آن نگاه درست و مستند به مرحوم علامه نائینی را مطرح کردند،
این در حالی است که برخی از افراد در جامعه علمی کشور بهنادرستی بر دوگانهسازی از اندیشه شهید شیخ فضلالله نوری و مرحوم علامه نائینی تمرکز دارند، در حالی که اینها دو اندیشه نیست بلکه در یک معنای کلی یک اندیشه است، نگاه سیاسی آنها هم برخاسته از نگاه این بزرگواران به اصل دین است، یعنی اینکه اسلام دین سیاسی است و از جامعیت برخوردار است و برای امر سیاست، حکومت و اجتماع، اصالت و اعتبار قائل و به آن پرداخته است، در حقیقت از اندیشه دینی، یک اندیشه سیاسی برخاسته است.
طرح علامه نائینی زدودن پیرایه «تندادن جامعه دینی به استبداد»
عنوان کتاب مرحوم علامه نائینی خودش پیام دارد یعنی ایشان درصدد آگاهسازی و بیدارسازی امّت است، این بیدارسازی و آگاهسازی در جهتی است که اسلام درست شناخته شود، یعنی وقتی ایشان میگوید: «تنزیه الملّة» یعنی در واقع پیراستن دین از پیرایهها، از برخی برداشتهای نادرست، تحریفها، انحرافات و بدعتها است.
جهت اصلی علامه نائینی مقابله با استبداد است. در اسلام، استبداد هیچ جایگاهی ندارد، اسلام دین عدل است. مقابله اصلی نظام اجتماعی اسلام و حتی نظام تربیت فردی اسلام مقابله با ظلم است. گستردهترین و جامعترین مفهوم اجتماعی و ارزشی که در اسلام و در منابع دینی ما مطرح است همین مفهوم عدل و ظلم است، یعنی خود فرد باید به یک عدالت اخلاقی دست پیدا کند، در خانواده عدالت جریان داشته باشد، در جامعه در بعد اقتصادی، سیاسی، تربیتی، حقوقی و قضایی بحث عدالت مطرح است. در قرآن کریم آیات زیادی در باب عدل آمده است؛ «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِیالْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »[1] آیات زیاد دیگری اساساً فلسفه بعثت انبیاء را مقابله با ظلم و استقرار عدل میداند؛ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[2]
این نوع دینشناسی، این بزرگواران را به این نتیجه میرساند که باید با استبداد مقابله کرد، بنابراین استبداد که در بیان مرحوم علامه نائینی یک بدعت در جامعه اسلامی تلقی میشود، باید جایگاه خودش را در ذهن جامعه پیدا کند، جامعه بیدار شود، با بیداری جامعه، حرکت و پیشرفت جامعه تحقق پیدا میکند.
علامه ذیل این کتاب میگوید: «فی لزوم المشروطیة الدولة المنتخبه» این کتاب، درباره ضرورت مشروط بودن دولت منتخب مردم است؛ «لتقلیل الظلم علی أفراد الأمّة و ترقیةالمجتمع» برای اینکه ظلم به افراد امّت را کاهش دهد و پیشرفت جامعه را فراهم کند، یعنی مفهوم پیشرفت، ظلم، منتخب بودن دولت، مشروط بودن در کتاب مرحوم علامه نائینی آمده است.
در نگاه مرحوم نائینی این مشروط بودن به چیست؟ مرحوم نائینی چهشرطی برای دولت منتخب قائل است؟ ایشان بحث دولت منتخب را مطرح میکند که براساس آن، دولت و نظام حاکمیت باید منتخب مردم باشد؛ ولی این کافی نیست بلکه دولت مشروط و ملتزم به احکام شریعت است.
.
مشروطه مشروعه شیخ فضلالله، مقابله با مشروطه لیبرالمآبهای بیقید بود
اساساً این بزرگواران وقتی حکومت مشروطه میگفتند منظور این بوده است که باید حکومت، خودش را به شریعت، عدالت و قواعدی که در نظام اجتماعی سیاسی اسلام وجود دارد مقید کند، در بطن و متن اندیشه سیاسی مرحوم علامه نائینی و مرحوم شیخ فضلالله نوری این وجود دارد، بنابراین اساساً بین این دو اندیشه از نظر مبانی هیچ تفاوتی وجود ندارد.
اگر مرحوم شیخ شهید، بحث مشروطه مشروعه را مطرح میکند در مقابل یک نگاه لیبرالمآب است که مشروطه را صرفاً مشروط به انتخاب مردم و نه هیچ قید دیگری تلقی میکنند، در ذهن شریف مرحوم نائینی هم دولت، منتخب مردم و مشروط و مقید به شریعت اسلامی است، همان نکتهای که حضرت امام (رحمة الله علیه) در کتاب حکومت اسلامی مطرح میکند که حکومت اسلام، حکومت قانون است و به حکومت فقیه و ولایت فقیه مشروط است، مشروط به چهشرطی است؟ مشروط به رعایت مقاصد و احکام شریعت است.
.
دوگانهسازی بین شیخ فضلالله و میرزای نائینی، «نقاب نفوذ» در مشروطه بود
این بحث در نگاه مرحوم نائینی و مرحوم شیخ فضلالله واضح و کاملاً روشن است بنابراین من میخواهم عرض کنم که اصلاً این دوگانهسازی از آغاز هیچ مبنای علمی نداشته است؛ بلکه بهخاطر تبرئه کردن آن جبههای است که در نقاب مشروطهخواهی نفوذ کردند و کسی مثل آیت الله شیخ شهید را به دار کشیدند، در حالی که هیچ توجیهی برای این عمل وجود نداشت و بهقول مرحوم آلاحمد که بعدها نوشت؛ پیکر شیخ فضلالله بر سر دار، برافراشتن پرچم غربزدگی در کشور ما بود.
علامه نائینی حکومت را به دو نوع تقسیم میکند؛
نوع اوّل ـ حکومت قهریه مبتنی بر قهر، استبداد، تحمیل و سرنیزه.
نوع دوم ـ حکومت ولایتیه.
اصل مسئله در کتاب تنبیه الامّة، مسئله ولایت فقها یعنی ولایت فقهای عادل در زمان غیبت معصوم است، منتها ایشان تصریح میکند؛ "الآن مقدور نیست ما حکومت بر مبنای ولایت فقها را تشکیل دهیم؛ ولی باید حداقل را رعایت کنیم."، حداقل این است که بتوانیم ظلم بر مردم را کاهش دهیم، بنابراین دیدگاه ایشان این است که وقتی که حکومت مشروط به شریعت و منتخب مردم تشکیل شود، ظلم به افراد امّت تقلیل پیدا میکند نه اینکه برطرف میشود، نگاه ایشان این است که زمانی این ظلم کاملاً برطرف میشود که آن ولیّ شرعی منصوب از قِبَل شارع مقدس حکومت را در دست داشته باشد، یا بالاصاله که در زمان معصوم اتفاق میافتد یا بهنیابت که در زمان غیبت باید اتفاق بیفتد،
همین تقسیمبندی ایشان پیام دارد، چرا که مقابل حکومت قهریه و استبدادی، حکومت مردمی یا حکومت دموکراسی را مطرح نمیکند بلکه حکومت ولایتیه را مطرح میکند، ولایت یک معنا و مفهوم کاملاً دینی است و در قرآن کریم و روایات مطرح شده است، پس ولایت فقیه بر همین مبنا با تأکید بر واژه ولایت استوار شده است، این خیلی نکته مهمی است که گاهی از آن سوءاستفاده و سوءبرداشت شده است.
«داعش» مصداق «استبداد دینی» در نگاه میرزای نائینی است
ایشان در بحث استبداد، استبداد دینی را کنار استبداد سیاسی مطرح میکند، یعنی میگوید؛ "ما باید با هر دو نوع استبداد مقابله کنیم."، نگاه ایشان به استبداد دینی چیست؟ یک مصداق عینی آن داعش است، یعنی اینکه با یک نوع تحمیل، استبداد و سرنیزه بخواهد یک حکومت را تغییر دهد و در جامعه ایجاد تحول کند، علامه این نگاه را کاملاً رد میکند.
نگاهی که قرآن کریم به دین دارد نگاه بسیار آزاداندیشانه و فکورانه و مبتنی بر فطرت انسان است؛ «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»[3] یعنی اساساً مقوله دین بهخصوص اسلام بهعنوان یک دین حق و جامع، تحمیلپذیر نیست. بهتعبیر علامه طباطبایی «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ» نهی نیست بلکه نفی است، نمیگوید؛ "شما در دین اکراه اعمال نکنید."، بلکه میگوید؛ "اصلاً اکراهپذیر نیست."؛ چون باید یک انسان دین را با فکر، انتخاب و باور خودش قبول کند تا اینکه دین باشد واِلّا اصلاً دین نیست، این نگاه ایشان در واقع این نتیجه را میدهد که نمیشود با تکیه بر دین، یک نظام تحمیلی ایجاد کرد، دین درون خودش انتخاب و مردمسالاری دارد.
مشروطبودن به شریعت و منتخببودن دولت، دو عنصر درهم
تنیده اندیشه سیاسی میرزای نائینی
بنابراین دو عنصر مشروط بودن به شریعت و منتخب بودن دولت، کاملاً بههمپیوسته و درهمتنیده است، هر دو از دینشناسی مرحوم علامه نائینی سرچشمه میگیرد. وقتی که ما میگوییم حکومت باید مشروط باشد یعنی حتماً یک قیدش این است که مردم باید انتخاب کرده و پذیرفته باشند، نمیتواند مبتنی بر سرنیزه و استبداد باشد، بهخصوص که میدانیم شاهان قاجار و قبل از آنها، تظاهر به دین میکردند و با یک نگاه تحریفآمیز و نادرست به دین، آن را ابزار حکومت خودشان قرار میدادند. ایشان این نگاه را که سلطان، ظلاللّه است رد میکند، استبداد دینی را رد میکند زیرا آن زمینهساز استبداد سیاسی میشود؛ بهخاطر اینکه از شریعت اسلام فاصله گرفته است. بهنظر میرسد این اندیشه مرحوم نائینی، در اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی ارتقاء و رشد پیدا کرد که نشانه آن را اولاً؛ در تأکید امام بر ولایت و حکومت ولایتیه، ثانیاً؛ در مقابله ایشان با استبداد ـ هم استبداد دینی و هم استبداد سیاسی ـ میتوان مشاهده کرد.
در اوایل انقلاب روشنفکران بعضاً ولایت فقیه را حمل بر استبداد دینی میکردند، امام صریحاً پاسخ دادند که اساساً ولایت فقیه فلسفه مقابله با استبداد است و این تجربه 47ساله انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که آزاداندیشی دینی، فکری و علمی در جامعه مقتضای همان اسلام ناب است. رهبر بزرگوار انقلاب بارها بر این پافشاری کردند یعنی اصلاً نیاز به استدلال نظری ندارد. رفتار سیاسی، شیوه و رویکرد حکمرانی ایشان همین نگاه آزاداندیشانه به مبانی و معارف اسلامی بوده که در جامعه کاملاً روشن است.
بنابراین جمعبندی بحث بنده در این بخش این است که اولاً این دوگانهسازی بین نگاه مرحوم شیخ شهید و علامه نائینی اصلاً نگاه درستی نیست و هیچ مبنایی ندارد، ثانیاً ولایتی که ایشان بهعنوان بدیل و در واقع رقیب حکومت قهری و استبدادی قرار میدهد کاملاً حکایت میکند که ایشان یک مبنای دینی مبتنی بر ولایت فقیه داشته است و ثالثاً ایشان دولت منتخب را مشروط به شریعت میکند، در کتابش صریحاً این بحث را مطرح کرده است و آن دولت مطلوب در زمان غیبت را ولایت فقها میداند، لذا در دوره مشروطه میگوید؛ "بهخاطر اینکه ولایت فقها مقدور نیست، ما حداقلْ ظلم را کاهش دهیم." نه اینکه ظلم را از بین ببریم.
ایشان دو قید منتخب و ملتزم به شریعت بودن را عامل کاهش ظلم و زمینهساز پیشرفت جامعه میداند، این نشان میدهد در آن زمان که در جهان اسلام و در شرق فضای غربگرایی حاکم بود و القا میشد که پیشرفت و ترقی اساساً با دینداری و التزام به شریعت سازگار نیست، ایشان روی بحث ترقی جامعه و پیشرفت بر اساس تعالیم اسلامی فکر میکرده است.
.
شیخ فضلالله با لاابالیگری و برداشت سکولار از نظام مشروطه مقابله کرد
این تهمتی که به مرحوم شیخ فضلالله زدند که ایشان از حکومت استبدادی حمایت کرده است کاملاً تهمت نابجایی است. ایشان آنچه با آن مقابله میکرد لاابالیگری و برداشت سکولار از نظام مشروطه بود، یعنی ایشان مشروطه بودن را مشروط به شریعت میدانست. همانگونه که مرحوم نائینی مشروط به شریعت میدانست. علت اینکه سعی کردند دوگانهسازی ایجاد کنند این بود که مشروطهخواهان غربگرا بتوانند از آن جنایت بزرگی که در حق مرحوم شیخ شهید اتفاق افتاد خود را تبرئه کنند.
آن لوایحی که ایشان در دوره تحصنش در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نوشته است، کاملاً وجود دارد، ایشان بحثش این است؛ "ما از روز اولی که وارد این میدان شدیم برای عدالتخواهی بود و امروز بابیها و لاابالیها و غربگراها و فرنگیمآبها بهدنبال این هستند که برای آزادی، یک معنای آزادی از شریعت ارائه دهند و برای برابری یک برابری فراتر از قوانین شرعی را تعریف کنند."، یعنی ایشان با آن تفسیر و برداشتی که غربگراها از قانون داشتند مقابله میکرد، نوشتههایش هم کاملاً وجود دارد و میدانید.
مقابله شیخ فضلالله با «انحراف مشروطه» بود نه خود مشروطه
در آغاز مشروطه مرحوم شیخ فضلالله، مرحوم بهبهانی و مرحوم آیت الله طباطبایی با هم حرکت کردند، منتها شیخ شهید در صحنه عمل میدید که این مشروطه به انحراف میرود، بنابراین با آن مشروطهای که تحقق پیدا کرد مقابله کرد نه با مشروطهای که از اول مطرح بود،
خود مرحوم نائینی هم به این نکته رسید که گویا از این شعار بهغلط بهرهبرداری شد، طیف سکولار که بهعنوان مشروطه سر کار آمدند یک استبداد پنهان را از خودشان بروز دادند و زمینهساز استبداد دیگری بدتر از استبداد قبل از مشروطه شدند، بهطوری که بعد از 15 سال از استقرار مشروطیت رضاخان با حمایت انگلیس سر کار آمد آن هم با شعار احیای قانون اساسی مشروطه که باعث شد یک استبداد بسیار خشنی 50 سال به ملت و کشور تحمیل شود،
بنابراین دریافت یا القائی که برخی از مرحوم شیخ فضلالله دارند کاملاً تحریفآمیز است، همانگونه که آن برداشتی که از مرحوم نائینی دارند نیز تحریفآمیز است.
.
بلوغ و تکامل نظریه سیاسی علامه نائینی در انقلاب اسلامی
دیدگاه علامه نائینی برای مقابله با استبداد سیاسی و استبداد دینی در اندیشه امام خمینی(ره) رشد پیدا کرد، در اندیشه امام راحل هم مقابله با استبداد دینی وجود داشت. استبداد دینی یعنی به اسم دین یک نوع حکومتی بر مردم تحمیل شود، نمونه چنین حکومتهایی را امروز در منطقه مشاهده میکنیم که علیرغم اینکه رنگولعاب دینی دارند کاملاً استبدادی هستند. در زمان پهلویها هم آنها سعی میکردند یک نوع رنگولعاب دینی به حکومت خود بزنند و استبداد سیاسی خود را با آن توجیه کنند، این همان استبداد دینی است که مرحوم نائینی مطرح کرد، منتها در نگاه امام بهنظر میرسد این اندیشه نائینی ارتقا و بسط نظری پیدا کرد یعنی افزون بر استبداد دینی، امام راحل و شاگردان مکتبش بر استبداد فرهنگی و ایدئولوژیکی که غرب میخواهد بر جامعه ایران تحمیل کند هم توجه کردند. آیت الله مطهری دراینباره، استقلال فرهنگی و برگشت به منابع دینی خودمان و آن توحید اجتماعی را طرح میکند. جالب است بدانید که توحید اجتماعی را شهید مطهری بر اساس آرای مرحوم نائینی توصیف و مطرح میکند. علامه نائینی توحید اجتماعی و سیاسی اسلام را بسیار خوب تبیین کرد، دراینباره شهید مطهری با یک نگاه تمجیدآمیز و بسیار تأییدکننده به مرحوم نائینی نگاه میکند.
امروز غرب در صدد است استبداد فرهنگی خود را اعمال کند بر این اساس آن استبداد سیاسی که مرحوم نائینی در داخل فقط میدید، امام (رحمة الله علیه) آن را به بعد خارجی یعنی استکبار، که همان استبداد سیاسی در سطح جهانی است، تعمیم داد. رهبر معظم انقلاب نیز نظام استکباری کنونی را یک نظام استبدادی در سطح جهانی میدانند.
در واقع مبنای نظریه سیاسی مرحوم نائینی متفاوت از مبانی سایر عالمان دینی ما نبوده است. در نگاه مرحوم شاهآبادی همان نگاه آقای نائینی دیده میشود، ایشان هم بحث اسلام سیاسی را مطرح میکند، مرحوم شیخ فضلالله اصلاً در اینکه اسلام یک دین سیاسی است هیچ تردید نداشته است؛ منظور از دین سیاسی آن است که با برداشتهای سکولار و لیبرالی سازگار نیست، یعنی باید برخاسته از خود شریعت اسلام باشد، نقش مردم هم ناشی از همان قیدی است که شریعت برای حکومت قرار داده است، این همان نگاهی است که رهبر انقلاب درباره ترکیب مردمسالاری دینی دارند. از نظر مقام معظم رهبری مردمسالاری دینی دو چیز نیست بلکه یک حقیقت واحد است، نظام دینی جز مردمسالاری را برنمیتابد، نمیشود یک نظام دینی بر اساس استبداد استقرار پیدا کند، به همین جهت نظام ولایت فقیه جز در بستر مردمسالاری نمیتواند تحقق پیدا کند. هر نظام سیاسی که مبتنی بر استبداد بههرنحوی باشد، از دینی بودن خارج میشود، بنابراین اندیشه و تفکر حاکم بر انقلاب اسلامی پرورشیافته و ارتقایافته اندیشه مرحوم نائینی است.
علت اقدام علامه نائینی برای جمع کردن کتاب تنبیهالامّة و تنزیهالملّة
دراینباره خیلی بحث شده که چرا مرحوم نائینی کتاب خودش را جمع کرده است، بعضی حمل بر این کردهاند که ایشان از نظریهاش عدول کرده است در حالی که ما چنین قرینهای نداریم که ایشان از نظریه سیاسی خودش عدول کرده باشد. بعضیها فقط همان زمینههای سیاسی و از این قبیل را در داخل کشور مطرح میکنند که حتماً یک زمینه درستی است. کسی مثل شهید مطهری به زمینه فرهنگی هم اشاره میکند. ایشان میگوید نوعی عوامزدگی در محیط اجتماعی ـ سیاسی آن زمان وجود داشته است و مرحوم نائینی تحت یک نوع فشار فرهنگی و اجتماعی مجبور به جمعآوری کتابش شد، البته ممکن است این اقدام میرزا فقط یک علت نداشته باشد بلکه مجموعه عواملی باعث شده باشد تا میرزای نائینی دست به این کار بزند.
ما اگر از اندیشه مرحوم نائینی دفاع میکنیم و میگوییم که با مرحوم شیخ فضلالله در مبانی نظریه اسلام سیاسی اختلاف نظر نداشتند؛ معنایش این نیست که کسانی بین حوزهها نبودهاند که این نگاه را قبول نداشته باشند. امام (رضوان اللّه علیه) در آغاز کتاب ولایت فقیه همین نکته را اشاره میکنند که استعمارگران سعی کردند انگاره جدایی دین از سیاست را در ذهن حوزههای ما جا بیندازند و در این کار موفق هم بودند، یعنی بخشی از حوزه ما در همان زمان نهضت مشروطه به سیاسی بودن اسلام اعتقاد نداشتند و به جدایی دین از سیاست معتقد بودند، بنابراین آنها، هم کار شیخ فضلالله نوری را تخطئه میکردند هم کار مرحوم علامه نائینی را قبول نداشتند، آن فضا بیتأثیر نبود و خود امام هم هشدار میدهد، یعنی فرض کنید در یک دوره 70ـ80ساله بعد از دوره مشروطه هشدار میدهند که مراقب باشید این انگاره جدایی از سیاست دومرتبه در حوزههای ما غلبه پیدا نکند، در وصیتنامه هم مطرح میکنند، بنابراین مجموعهای از عوامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بهتعبیر علامه مطهری یک نوع عوامزدگی در محیط حوزه و جامعه وجود داشته است که در واقع یک نوع فشار فرهنگی بر مرحوم نائینی آورد و ایشان کتاب خودش را جمع کرد.
کسانی که اساساً با انگاره دین و سیاست مخالفت داشتند میگفتند؛ "شما یک فقیه متبحر و یک اصولی متبحر هستید چرا وارد مسائل سیاسی میشوید؟"، یعنی با اصل ورود ایشان به سیاست مخالفت میکردند و فشار میآوردند و بعضی از کلمات را هم برجسته میکردند مثل «دولت منتخبه» میگفتند ایشان فقط به انتخاب اعتقاد دارد؛ در حالی که بحث مشروطیت دولت را مطرح نمیکردند، همیشه و در همه زمانها کسانی بودهاند که یا دچار قصور در فهم و یا مغرض بودهاند و برای اینکه بتوانند یک انگاره را تخطئه کنند دست به تحریف و تقطیع میزدهاند، بنابراین اینها هم بیتأثیر نبوده است، شاید ایشان تلقیاش این بود که اگر این فضا بخواهد ادامه پیدا کند به یک مفاسدی میانجامد که مفاسد در کانون حوزه تشیع در آن زمان که نجف اشرف بوده است آسیب به اصل ساختار حوزه وارد میکند، بنابراین به این مصلحت اجتماعی کتاب خود را جمعآوری کرده است،
بدین لحاظ اقدام مرحوم نائینی برای جمعآوری کتاب را نمیتوان بهمعنی عدول ایشان از نظریهای که در آن مطرح کردند قلمداد کرد و چنین چیزی صحت ندارد و قابل پذیرش نیست.
منبع نظریه سیاسی علامه نائینی اسلام است نه اندیشههای غرب مدرن
بهنظرم باید درباره ادعای تأثیرپذیری آرای علامه از اندیشههای غربی تأمل کرد. بین قالبها، روشها و از آن طرف مبانی و اصول باید تفاوت قائل شویم و تفکیک کنیم. در مبانی اندیشه و اصول اندیشه قطعاً علامه نائینی خودش را، ملتزم به دین میداند و منبع آگاهی او متون دینی است، یک انسان متعبد، یک عالم دین، کسی که اصل کارش علم دین، فقه و اصول است و در این زمینه ورود دارد. ایشان کاملاً ملتزم به اسلام است و لاغیر، یعنی موحد بهمعنی عمیق. یک انسان موحد نمیتواند در مبانی و اصول سراغ دیگران برود، آن را قطعاً از متن اسلام استخراج کرده است. در بحث روش و قالب میتوان از تجربههای سایر نظامها استفاده کرد، همانطور که در نظام جمهوری اسلامی این اتفاق افتاده است، در بیان امام و آقا هم وجود دارد که اشکال ندارد که ما از تجربه دیگر نظامها استفاده کنیم. کسانی که درصددند اندیشه سیاسی میرزا را التقاطی بازنمایی کنند در حقیقت بین مبانی و روش تمایزی قائل نشده و نتیجه نادرست گرفتهاند، اینکه مثلاً ما در نظریه سیاسی روشهایی مانند انتخابات، یا تشکیل مجلس و یا خود عنوان جمهوری را برای حکومت بپذیریم فینفسه اشکال ندارد، اینها روش، ابزار و قالب است، اصل این است ما سراغ رأی مردم برویم، در واقع انتخاب را مشروع بدانیم که این ریشه در اصل شریعت دارد و قابل اخذ از دیگران و یا بیتوجهی به آن بهدلیل اینکه در سایر نظامها هم ممکن است ساری و جاری باشد، نیست.
پیرایههایی که میرزای نائینی و امام خمینی از دین زدودند، از «جدایی دین از سیاست» تا «استبداد»
اصل بحث علامه نائینی این است که ما باید یک ابهامزدایی یا یک اصلاح در معرفت دینی جامعه انجام دهیم. تنزیه الملّة به این حقیقت اشاره دارد که باید اسلامشناسی جامعه اصلاح شود. در دوره سلاطین این فکر بر جامعه حاکم بود که حاکم، ظلّ اللّه است و حاکمیت الهی هم دارد، مرحوم علامه نائینی این را یک تحریف در اسلام میداند. تعبیر رهبر انقلاب در مورد حضرت امام، که امام، امام تحول بود، یکی از ابعادش همین است که آقا مطرح میکنند که امام، تحول در فکر دینی ایجاد کرد و اسلام واقعی را احیاء کرد. امام پیرایهها، خرافات و برداشتهای غلط و محدودنگریهایی که نسبت به دین وجود داشت، اصلاح کرد، بنابراین احیاء دین بهمعنی تنزیه الملّة است؛ چون «ملّة» بهمعنی دین است، یعنی دین را ما باید از آن پیرایههایی که به آن بسته شده است، پاک کنیم، از جمله اینکه دین متهم به طرفداری از استبداد شود و یا استبداد در پوشش دین توجیهپذیر شود، باید در واقع دین را از این اتهام بپیراییم، اینکه دین طرفدار تبعیض است، یا اینکه دین توجیهکننده قدرت ظالم است یا دین از سیاست جداست، اینها را باید بزداییم،
این نشان میدهد که علامه نائینی چارچوبهای اصلی را از پایهها، مبانی و پشتوانههای نظری اسلام گرفته است، اما اینکه؛ مثلاً چند تا مجلس داشته باشیم؟ یا میزان رأی چقدر باشد؟ و... اینها روشهای عقلایی است که از عقلا میتوان اخذ کرد. در نظام جمهوری اسلامی نیز هم اینگونه شد، بالاخره ما از قالبها و تجربههای سایر نظامهای سیاسی هم استفاده کردیم، ضمن اینکه در اصل دوم قانون اساسی، تصریح میشود که نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر مبانی دینی و توحیدی و کرامت انسانی است و بر اساس اجتهاد و تجربههای علمی معتبر اداره خواهد شد،
بنابراین استفاده از تجربه دیگران بلامانع است اما در روشها و قالبها، و نه در مبانی و اصول، و بین این دو نباید خلط کرد، با این توضیحات قاطعانه میتوان گفت اندیشه سیاسی میرزای نائینی التقاطی نیست. ایشان یک عالم، موحد، مخلص، متشرع، اهل سلوک، اهل عبادت و اهل تضرع است. فکر چنین آدمی اصلاً نمیتواند از غیراسلام اِشراب شده باشد، حتی خود همین انتخاب را از اسلام گرفته است. در دیدگاه علمای ما اساساً نمیتواند حکومت اسلامی جز بر مبنای اراده، خواست و مجاهدت مردم شکل گرفته باشد. در انقلاب ما وقتی مردم به میدان آمدند امام بحث جمهوری اسلامی را مطرح کردند، اینکه این نظام باید جایگزین شود ولی قبلش مطرح کردند که شاه باید برود، در یک نگاه دینی نمیتواند سلطنت و نظام سلطنتی مبتنی بر اسلام باشد، البته سالها طول کشید تا جامعه به این نگاه رسید، یعنی باید این فکر در جامعه اصلاح میشد تا اینکه این تحول اتفاق بیفتد.
مرحوم علامه نائینی در این کتاب سعی کرده است هم ساحت دین را از این پیرایهها بزداید و هم آن نگاه سیاسی دین را برجسته کند، موفق هم بود. اگر کتاب مرحوم نائینی نوشته نمیشد، جریان مشروطیت، فاقد پشتوانه نظریه دینی میبود. علیرغم اینکه مشروطه منحرف شد و به اهداف کامل خودش نرسید، ولی آوردهها و ثمراتی برای ما داشت و تجربه تاریخی بود، در واقع به میدان آمدن متدینین و توده مردم که علایق دینی و باور دینی در حد همان شناخت خودشان داشتند، با همین پشتوانه نظریای بود که مرحوم علامه فراهم کرد.
آن برداشت غلطی که تصور میشود ایشان یک نگاه غربگرا را دنبال میکرده است، کاملاً تصور غلطی است، خود متن تنبیه الملّة نشان میدهد ادلّه ایشان کاملاً ادلّه قرآنی، فقهی و روایی است، یعنی به آیات عدل در قرآن کریم، به سیره پیغمبر(ص) و ائمه(ع)، و به نهجالبلاغه استناد میکند. تمام استناداتی که در این کتاب وجود دارد، استنادات دینی است، همانگونه که کتاب ولایت فقیه امام مبتنی بر دانش فقه است، مرحوم علامه هم کاملاً بر مبنای منابع دینی این مباحث را مطرح کرده است، این وصلهها قطعاً به ایشان نمیچسبد. هر دانشجوی علوم سیاسی یا هر طلبهای به این کتاب مراجعه کند کاملاً خاستگاه دینی مرحوم نائینی برای او روشن میشود، بافت فکری ایشان بافت دینی است، یک فقیه مسلّم است، یک اصولی نظریهپرداز است، نگاهش به غرب در اصول و مبانی نبوده است، ممکن است در بعضی تعابیر، روشها را استفاده کرده باشیم، همان نگاه اجتهادی، استفاده از پیشرفتهای انسان در جوامع بشری، نه اینکه مستند به مبانی لیبرالیستی باشد.
.
در همین خصوص رهبر معظم انقلاب اسلامی دفاع علمی و عمیقی از نگاه و اندیشه ایشان داشتند که بهنظرم برای جامعه علمی ما بسیار مغتنم است.
لازم است تلاش علمی مجددی در بازخوانی تنبیه الامّة صورت گیرد، اینجا باید یادی از مرحوم آیت الله طالقانی داشته باشیم که در دهه 30 این کتاب را تصحیح کرد، و مجدداً منتشر کرد تا این کتاب از مهجوریت خارج شود، و بسیار مؤثر بود، البته بهتعبیر رهبر انقلاب تنیبه الامّة همچنان مهجور است.
[1] نحل:90
[2] حدید: 25
[3] بقره: 256
انتهای پیام/+