falehafez

  ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است
به ياد لعل تو و چشم مست ميگونت
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
حکايت لب شيرين کلام فرهاد است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوي است
ز دور باده به جان راحتي رسان ساقي
از آن دمي که ز چشمم برفت رود عزيز
چگونه شاد شود اندرون غمگينم
ز بيخودي طلب يار مي کند حافظ
  ببين که در طلبت حال مردمان چون است
ز جام غم مي لعلي که مي خورم خون است
اگر طلوع کند طالعم همايون است
شکنج طره ليلي مقام مجنون است
سخن بگو که کلامت لطيف و موزون است
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
کنار دامن من همچو رود جيحون است
به اختيار که از اختيار بيرون است
چو مفلسي که طلبکار گنج قارون است
 
تعبیر

هر کاری زحمتی دارد،برای رسیدن به هدفت باید تلاش کنی.اگر طالب او هستی می باید رنج بکشی و خون دل بخوری تا به وصالش برسی.اگرچه عاشق و معشوق باید کنار هم باشند ولی لیلی تو دور از تو زندگی می کند و برای وصلش باید صبر داشته باشی.ناراحت مباش خداوند تو را در آخرین لحظه یاری می کند.