falehafez

  به چشم کرده ام ابروي ماه سيمايي
اميد هست که منشور عشقبازي من
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنيد
زمام دل به کسي داده ام من درويش
در آن مقام که خوبان ز غمزه تيغ زنند
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
فراق و وصل چه باشد رضاي دوست طلب
درر ز شوق برآرند ماهيان به نثار
  خيال سبزخطي نقش بسته ام جايي
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرايي
در آرزوي سر و چشم مجلس آرايي
بيا ببين که که را مي کند تماشايي
که مي رويم به داغ بلندبالايي
که نيستش به کس از تاج و تخت پروايي
عجب مدار سري اوفتاده در پايي
کجا بود به فروغ ستاره پروايي
که حيف باشد از او غير او تمنايي
اگر سفينه حافظ رسد به دريايي
 
تعبیر

زیبا رویی را پسندیده ای و امیداوری که او هم تو را بپسندد.از دوری او رنج می بری.دلت را به کسی سپردی که به هیچ کس توجه ندارد.بدان که جلب زیباروی منصف و مخلص وارسته، بسیار مشکل است، زیرا نمی توان او را با مادیات و سرمایه و شغل و مقام خرید، بلکه می بایست از راه محبت، معرفت و نشان دادن دوستی خالص او را جلب کرد.پس آن قدر به او محبت کن تا جلب تو شود، در غیر این صورت جلب توجه او بسیار دشوار خواهد بود.اگر این راه را طی کنی، موفق خواهی شد.