|
اي بي خبر بکوش که صاحب خبر شوي
در مکتب حقايق پيش اديب عشق
دست از مس وجود چو مردان ره بشوي
خواب و خورت ز مرتبه خويش دور کرد
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
يک دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
از پاي تا سرت همه نور خدا شود
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
بنياد هستي تو چو زير و زبر شود
گر در سرت هواي وصال است حافظا |
|
تا راهرو نباشي کي راهبر شوي
هان اي پسر بکوش که روزي پدر شوي
تا کيمياي عشق بيابي و زر شوي
آن گه رسي به خويش که بي خواب و خور شوي
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوي
کز آب هفت بحر به يک موي تر شوي
در راه ذوالجلال چو بي پا و سر شوي
زين پس شکي نماند که صاحب نظر شوي
در دل مدار هيچ که زير و زبر شوي
بايد که خاک درگه اهل هنر شوي |
|
تعبیر
ای کسی که از معرفت و عرفان بی خبری، تلاش کن تا خود را به آن درجات برسانی.برای رسیدن به مراحل عرفان، ابتدا باید شاگردی کنی تا به درجه استادی برسی.بکوش تا خود را از درجه پایین به درجه کمال و کلیدی برسانی و خود را به معشوق ابدی نزدیک کنی و در جوار حق قرار گیری.به دنبال مادیات مباش، در پی عبادت و معرفت باش تا از آفتاب هم زیباتر گردی.سعی کن تمام وجودت خدایی شود، آن وقت می توانی بی دست و پا پرواز کنی و صاحب نظر و خوشبخت گردی.