falehafez

  صبح است و ژاله مي چکد از ابر بهمني
در بحر مايي و مني افتاده ام بيار
خون پياله خور که حلال است خون او
ساقي به دست باش که غم در کمين ماست
مي ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقي به بي نيازي رندان که مي بده
  برگ صبوح ساز و بده جام يک مني
مي تا خلاص بخشدم از مايي و مني
در کار يار باش که کاريست کردني
مطرب نگاه دار همين ره که مي زني
خوش بگذران و بشنو از اين پير منحني
تا بشنوي ز صوت مغني هوالغني
 
تعبیر

به دوست عشق بورز که کاری بسیار شایسته است و آدم را از کارهای بیهوده دور می گرداند.در پیش یار از "من" و "تو" سخن مگو که "من" و "تو" آدم را از یکدیگر جدا می سازد.در آستانه عشق "من" و "تو" باید یکی شود، زیرا در غیر این صورت عاشق و معشوق را از هم جدا می کند.بعضی نسبت به تو حسادت می ورزند، از آنان برحذر باش.آینده ای درخشان در انتظارت است و به آرزویت خواهی رسید.