falehafez

  نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني
تو پيک خلوت رازي و ديده بر سر راهت
بگو که جان عزيزم ز دست رفت خدا را
من اين حروف نوشتم چنان که غير ندانست
خيال تيغ تو با ما حديث تشنه و آب است
اميد در کمر زرکشت چگونه ببندم
يکيست ترکي و تازي در اين معامله حافظ
  گذر به کوي فلان کن در آن زمان که تو داني
به مردمي نه به فرمان چنان بران که تو داني
ز لعل روح فزايش ببخش آن که تو داني
تو هم ز روي کرامت چنان بخوان که تو داني
اسير خويش گرفتي بکش چنان که تو داني
دقيقه ايست نگارا در آن ميان که تو داني
حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو داني
 
تعبیر

به نسیم هستی زا بگو تا به کوی دوست برود و هوایی از کوی او را برای مشتاقانش بیاورد و تشنگان رویش را سیراب کند.سخن عشق را می توان به هر زبانی گفت؛ چه ترکی، چه تازی و چه فارسی، مهم احساس طرفین است نه زبان.بدان که همدلی از همزبانی بهتر است.برای رسیدن به مقصود، باید شکیبا باشی و اسرار درونت را فاش نسازی و کارها را باید از روی عقل و اندیشه به اتمام برسانی.