|
ز دلبرم که رساند نوازش قلمي
قياس کردم و تدبير عقل در ره عشق
بيا که خرقه من گر چه رهن ميکده هاست
حديث چون و چرا درد سر دهد اي دل
طبيب راه نشين درد عشق نشناسد
دلم گرفت ز سالوس و طبل زير گليم
بيا که وقت شناسان دو کون بفروشند
دوام عيش و تنعم نه شيوه عشق است
نمي کنم گله اي ليک ابر رحمت دوست
چرا به يک ني قندش نمي خرند آن کس
سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست |
|
کجاست پيک صبا گر همي کند کرمي
چو شبنمي است که بر بحر مي کشد رقمي
ز مال وقف نبيني به نام من درمي
پياله گير و بياسا ز عمر خويش دمي
برو به دست کن اي مرده دل مسيح دمي
به آن که بر در ميخانه برکشم علمي
به يک پياله مي صاف و صحبت صنمي
اگر معاشر مايي بنوش نيش غمي
به کشته زار جگرتشنگان نداد نمي
که کرد صد شکرافشاني از ني قلمي
جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي |
|
تعبیر
انسان صادقی هستی و با تمام وجود خالصانه کار می کنی و با درونی صاف وصیقلی به استفبال هر کاری می روی، منتها اطرافیانت تو را آنطور که باید قبول ندارند.به ویژه طرف مقابل تو که خیلی دوستش داری هنوز باورش نشده است که تو خالصانه به او مهر می ورزی و او هنوز چه با نامه و چه با اعمالش پاسخ نداده است.ناامید مباش و به کارت ادامه بده تا به مرور شرمنده محبتت شود و به سوی تو جلب گردد.برای تحقق این عشق پاک نماز بخوان و قرآن را تلاوت کن و هر چه بیشتر به خدا توجه داشته باش.