falehafez

  عمر بگذشت به بي حاصلي و بوالهوسي
چه شکرهاست در اين شهر که قانع شده اند
دوش در خيل غلامان درش مي رفتم
با دل خون شده چون نافه خوشش بايد بود
لمع البرق من الطور و آنست به
کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن
تا چو مجمر نفسي دامن جانان گيرم
چند پويد به هواي تو ز هر سو حافظ
  اي پسر جام مي ام ده که به پيري برسي
شاهبازان طريقت به مقام مگسي
گفت اي عاشق بيچاره تو باري چه کسي
هر که مشهور جهان گشت به مشکين نفسي
فلعلي لک آت بشهاب قبس
وه که بس بي خبر از غلغل چندين جرسي
حيف باشد چو تو مرغي که اسير قفسي
جان نهاديم بر آتش ز پي خوش نفسي
يسر الله طريقا بک يا ملتمسي
 
تعبیر

عمر ارزشمند بی فایده و بی ثمر سپری شد و تو باید از این زندگی بهره ای کافی ببری وگرنه زود پیر خواهی شد.صدای زنگ کاروان دنیا به صدا درآمد،اما تو هنوز در بی خبری به سر می بری.باید مثل پرنده خوشبختی به روی درخت ارزشمند طوبای بهشتی پرواز کنی و روی شاخه آن بنشینی و از مناظر بهشت استفاده ببری.آن کسی که غایب و در جمع شما نیست ، به زودی خواهد آمد، به نصیحت کسی گوش کن که خاطرت را می خواهد.