falehafez

  روضه خلد برين خلوت درويشان است
گنج عزلت که طلسمات عجايب دارد
قصر فردوس که رضوانش به درباني رفت
آن چه زر مي شود از پرتو آن قلب سياه
آن که پيشش بنهد تاج تکبر خورشيد
دولتي را که نباشد غم از آسيب زوال
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
روي مقصود که شاهان به دعا مي طلبند
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولي
اي توانگر مفروش اين همه نخوت که تو را
گنج قارون که فرو مي شود از قهر هنوز
من غلام نظر آصف عهدم کو را
حافظ ار آب حيات ازلي مي خواهي
  مايه محتشمي خدمت درويشان است
فتح آن در نظر رحمت درويشان است
منظري از چمن نزهت درويشان است
کيمياييست که در صحبت درويشان است
کبرياييست که در حشمت درويشان است
بي تکلف بشنو دولت درويشان است
سببش بندگي حضرت درويشان است
مظهرش آينه طلعت درويشان است
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است
سر و زر در کنف همت درويشان است
خوانده باشي که هم از غيرت درويشان است
صورت خواجگي و سيرت درويشان است
منبعش خاک در خلوت درويشان است
 

 

تعبیر

توجه به معنویت و مکارم اخلاقی و مصاحبت و همنشینی با افراد خداجوی که به خاطر رضای خدا و ائمه اطهار عبادت می کنند موجب رستگاری است.اگر می خواهی به مرادت برسی وطلسم را بشکنی؛می بایست مورد لطف خداجویان و سالکان قرار بگیری.