falehafez

  ز کوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي
چو گل گر خرده اي داري خدا را صرف عشرت کن
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است
به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشاني
چو امکان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست
طريق کام بخشي چيست ترک کام خود کردن
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آي
ندانم نوحه قمري به طرف جويباران چيست
مي اي دارم چو جان صافي و صوفي مي کند عيبش
جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين اي شمع
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش
نه حافظ مي کند تنها دعاي خواجه تورانشاه
جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
  از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
که قارون را غلط ها داد سوداي زراندوزي
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به گلزار آي کز بلبل غزل گفتن بياموزي
مجال عيش فرصت دان به فيروزي و بهروزي
کلاه سروري آن است کز اين ترک بردوزي
که بيش از پنج روزي نيست حکم مير نوروزي
مگر او نيز همچون من غمي دارد شبانروزي
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزي
که حکم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي
بيا ساقي که جاهل را هنيتر مي رسد روزي
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
ز مدح آصفي خواهد جهان عيدي و نوروزي
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزي
 
تعبیر

از فضای زندگی یار ، باد نورزوی می آید و تو باید از این باد ملایم بهاری کمک بگیری و چراغ دل را روشن کنی.تو را به خدا سوگند می دهم که اگر سرمایه ای داری مثل گل در راه نشاط و شادی صرف کن که اندیشه باطل، زراندوزی قارون را دچاه اشتباه کرد.غرورت را کنار بگذار، به بوستان برو و از بلبل اسرار زندگی بیاموز تا خوشبختی را حس کنی و خالق جها را به یاد آوری.