|
صوفي از پرتو مي راز نهاني دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
آن شد اکنون که ز ابناي عوام انديشم
دلبر آسايش ما مصلحت وقت نديد
سنگ و گل را کند از يمن نظر لعل و عقيق
اي که از دفتر عقل آيت عشق آموزي
مي بياور که ننازد به گل باغ جهان
حافظ اين گوهر منظوم که از طبع انگيخت |
|
گوهر هر کس از اين لعل تواني دانست
که نه هر کو ورقي خواند معاني دانست
بجز از عشق تو باقي همه فاني دانست
محتسب نيز در اين عيش نهاني دانست
ور نه از جانب ما دل نگراني دانست
هر که قدر نفس باد يماني دانست
ترسم اين نکته به تحقيق نداني دانست
هر که غارتگري باد خزاني دانست
ز اثر تربيت آصف ثاني دانست |
|
تعبیر
هیچ چیز بهتر از خوبی و نیکنامی نیست.همه چیز در جهان فانی است،جز عشق .از زندگی خود تجربه به دست آور تا بدین نحو به عمق و درون آن برسی،باید از این آمدن و رفتنها عبرت گیری.کتاب خدا را می باید مطالعه کنی .قدر گل را فقط بلبلان صبحگاهی می دانند و غم عشق ،غم دلپذیری است و هر کسی عاشق باشد غمگین است.در زندگی قانع باش.