falehafez

  چه بودي ار دل آن ماه مهربان بودي
بگفتمي که چه ارزد نسيم طره دوست
برات خوشدلي ما چه کم شدي يا رب
گرم زمانه سرافراز داشتي و عزيز
ز پرده کاش برون آمدي چو قطره اشک
اگر نه دايره عشق راه بربستي
  که حال ما نه چنين بودي ار چنان بودي
گرم به هر سر مويي هزار جان بودي
گرش نشان امان از بد زمان بودي
سرير عزتم آن خاک آستان بودي
که بر دو ديده ما حکم او روان بودي
چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي
 
تعبیر

دل در گروی آن یار داری و دوست داشتن تو نسبت به او از شمارش بیرون است.اما او هیچ تمایلی به تو ندارد.تو خود را به موضوعات و مسائل کوچک مشغول نکن که باعث اتلاف وقت می شود و افسوس می خوری که کاش دوست مثل اشکی که از نهان بیرون می آید و روان می شود،از پرده بیرون می آمد و خودش را نشان می داد.هرگاه بسیار ناراحت شدی خود را به معنویت و خدا نزدیک کن و آیاتی از کلام الله را تلاوت کن.