falehafez

  سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي
دعاي صبح و آه شب کليد گنج مقصود است
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد باز
الا اي يوسف مصري که کردت سلطنت مغرور
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا کي
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
به شعر حافظ شيراز مي رقصند و مي نازند
  خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندي
بدين راه و روش مي رو که با دلدار پيوندي
وراي حد تقرير است شرح آرزومندي
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندي
ز مهر او چه مي پرسي در او همت چه مي بندي
دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندي
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
سيه چشمان کشميري و ترکان سمرقندي
 
تعبیر

زمان ، در حین نیایش و پرستش صبح بود که لطف خداوند شامل حال تو شد.اگر همین راه را ادامه بدهی،به وصال معشوقت می رسی.بدان که قلم و بیان از شرح سر عشق ناتوان اند.این دعا و نیایش برایت مفید است و همین افتادگی موجب پیروزی تو خواهد شد.