|
سبت سلمي بصدغيها فوادي
نگارا بر من بي دل ببخشاي
حبيبا در غم سوداي عشقت
امن انکرتني عن عشق سلمي
که همچون مت به بوتن دل و اي ره
به پي ماچان غرامت بسپريمن
غم اين دل بواتت خورد ناچار
دل حافظ شد اندر چين زلفت |
|
و روحي کل يوم لي ينادي
و واصلني علي رغم الاعادي
توکلنا علي رب العباد
تزاول آن روي نهکو بوادي
غريق العشق في بحر الوداد
غرت يک وي روشتي از امادي
و غر نه او بني آنچت نشادي
بليل مظلم و الله هادي |
|
تعبیر
او با رخسار زیبا و گیسوان آویخته اش دلت را ربوده و روحت به تو آواز می دهد که ای یار زیبا به این عاشق شیدا ترحم کن.ای عاشق! تو برای نجات خود از این عشق شدید باید به خداوند توکل کنی،زیرا او مشکل گشای عاشقان است.اکنون تو در گرداب غم مانده ای و باید صبر داشته باشی تا با توکل به او از این گرداب نجات یابی.