falehafez

  اي دل مباش يک دم خالي ز عشق و مستي
گر جان به تن ببيني مشغول کار او شو
با ضعف و ناتواني همچون نسيم خوش باش
در مذهب طريقت خامي نشان کفر است
تا فضل و عقل بيني بي معرفت نشيني
در آستان جانان از آسمان مينديش
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
صوفي پياله پيما حافظ قرابه پرهيز
  وان گه برو که رستي از نيستي و هستي
هر قبله اي که بيني بهتر ز خودپرستي
بيماري اندر اين ره بهتر ز تندرستي
آري طريق دولت چالاکي است و چستي
يک نکته ات بگويم خود را مبين که رستي
کز اوج سربلندي افتي به خاک پستي
سهل است تلخي مي در جنب ذوق مستي
اي کوته آستينان تا کي درازدستي
 
تعبیر

لحظه ای از عشق غافل مباش ، زیرا خداوند روحش را در این عشق بنده قرار داده است تا خداگونه شود.آدم عاشق از "من خود"رها می شود و هر چه غیر خود را بپرستد،بهتر از خود پرستی است.اگر تماماٌ تابع عقل باشی فاقد معرفت خواهی شد،رستگاری انسان از خود بیرون آمدن است.اگر در پیشگاه معشوق در بلندای آسمان هم باشی به خود توجه مکن،زیرا با این اندیشه به خاک پستی می افتی.تلخی و شیرینی موجب دوام لذت و زندگی می شود.بدان که هر کدام به تنهایی جالب نیستند،وقتی ترکیب می شوند،لذت بخش می گردند.پس غم و شادی، هجر و وصل باید با هم باشند تا زندگی معنا دار شود.(این غزل سراسر معنوی و عرفانی است:عشق مرحله دوم،معرفت مرحله سوم،طریقت مرحله و عملی است که بعد از شریعت قرار دارد و سپس حقیقت).