falehafez

  چون شوم خاک رهش دامن بيفشاند ز من
روي رنگين را به هر کس مي نمايد همچو گل
چشم خود را گفتم آخر يک نظر سيرش ببين
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخي جان برآيد باک نيست
گر چو شمعش پيش ميرم بر غمم خندان شود
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگريد
صبر کن حافظ که گر زين دست باشد درس غم
  ور بگويم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگويم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت مي خواهي مگر تا جوي خون راند ز من
کام بستانم از او يا داد بستاند ز من
بس حکايت هاي شيرين باز مي ماند ز من
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
کو به چيزي مختصر چون باز مي ماند ز من
عشق در هر گوشه اي افسانه اي خواند ز من
 
تعبیر

این رسم عاشقی است که از طرف معشوق، ناز باشد و از طرف عاشق نیاز تا زندگی لذت بخش تر شود.باید تحمل داشته باشی تا به وصالش برسی.در این مرحله راه باید همچون فرهاد خون جگر بخوری تا نظر شیرینت را جلب کنی.اگر او نساخت ، تو بساز.