falehafez

  فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم
چاک خواهم زدن اين دلق ريايي چه کنم
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذري
دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش
فکر بهبود خود اي دل ز دري ديگر کن
گوهر معرفت آموز که با خود ببري
دام سخت است مگر يار شود لطف خدا
حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاکر باش
  که حرام است مي آن جا که نه يار است نديم
روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم
سال ها شد که منم بر در ميخانه مقيم
اي نسيم سحري ياد دهش عهد قديم
سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رميم
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم
کز دم صبح مدد يابي و انفاس نسيم
درد عاشق نشود به به مداواي حکيم
که نصيب دگران است نصاب زر و سيم
ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم
چه به از دولت لطف سخن و طبع سليم
 
تعبیر

تو از استادت اجازه گرفتی که درباره یارت چه رفتاری داشته باشی.نصیحتهای گذشته را از یاد مبر که به کار بستنش برای تو مفید است و آن را همواره آویزه گوشت قرار بده.نصیحت افراد دانا را گوش بده و برای رسیدن به فنا که نوعی جاوید است، تلاش کن.