falehafez

سع عمريست تا به راه غمت رو نهاده ايم
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده ايم
عمري گذشت تا به اميد اشارتي
ما ملک عافيت نه به لشکر گرفته ايم
تا سحر چشم يار چه بازي کند که باز
بي زلف سرکشش سر سودايي از ملال
در گوشه اميد چو نظارگان ماه
گفتي که حافظا دل سرگشته ات کجاست
  روي و رياي خلق به يک سو نهاده ايم
در راه جام و ساقي مه رو نهاده ايم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده ايم
چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده ايم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده ايم
بنياد بر کرشمه جادو نهاده ايم
همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ايم
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ايم
در حلقه هاي آن خم گيسو نهاده ايم
 

 

تعبیر

تو خالصانه به سوی یارت توجه می کنی و آن رنگ و ریایی که در خلق و خویت وجود دارد، همه را کنار گذاشته ای.جان و دلت را برای دو چشمان و دو گیسوی یار هدیه کرده ای و همه هم و غم خود را در راه او عرضه داشته ای،اما تا کنون چیزی نصیبت نشده است.بنابراین باز هم این رفتارت را ادامه می دهی.تو آدم با خلوصی هستی،منتها سعی کن که مبادا مردم تو را آدمی ساده تصور کنند.با این پشتکار موفق خواهی شد.