falehafez

  ديدار شد ميسر و بوس و کنار هم
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
ما عيب کس به مستي و رندي نمي کنيم
اي دل بشارتي دهمت محتسب نماند
خاطر به دست تفرقه دادن نه زيرکيست
بر خاکيان عشق فشان جرعه لبش
آن شد که چشم بد نگران بودي از کمين
چون کائنات جمله به بوي تو زنده اند
چون آب روي لاله و گل فيض حسن توست
حافظ اسير زلف تو شد از خدا بترس
برهان ملک و دين که ز دست وزارتش
بر ياد راي انور او آسمان به صبح
گوي زمين ربوده چوگان عدل اوست
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد
تا از نتيجه فلک و طور دور اوست
خالي مباد کاخ جلالش ز سروران
  از بخت شکر دارم و از روزگار هم
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
لعل بتان خوش است و مي خوشگوار هم
و از مي جهان پر است و بت ميگسار هم
مجموعه اي بخواه و صراحي بيار هم
تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم
خصم از ميان برفت و سرشک از کنار هم
اي آفتاب سايه ز ما برمدار هم
اي ابر لطف بر من خاکي ببار هم
و از انتصاف آصف جم اقتدار هم
ايام کان يمين شد و دريا يسار هم
جان مي کند فدا و کواکب نثار هم
وين برکشيده گنبد نيلي حصار هم
اين پايدار مرکز عالي مدار هم
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم
و از ساقيان سروقد گلعذار هم
 
تعبیر

نگران نباش که خوشبختی و اقبال نصیب تو شده و زندگی به کامت گشته است و قدر ارزش این فرصت را بدان. یأس و ناامیدی را از خود دور کن.به زودی خبر خوشی به تو می رسد و خوشحالت خواهد ساخت.خدا را هیچ گاه فراموش مکن و او را شکر کن به خاطر این همه نعمتهایش و توجهی که به تو کرده است.