|
در خرابات مغان نور خدا مي بينم
جلوه بر من مفروش اي ملک الحاج که تو
خواهم از زلف بتان نافه گشايي کردن
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال
کس نديده ست ز مشک ختن و نافه چين
دوستان عيب نظربازي حافظ مکنيد |
|
اين عجب بين که چه نوري ز کجا مي بينم
خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم
فکر دور است همانا که خطا مي بينم
اين همه از نظر لطف شما مي بينم
با که گويم که در اين پرده چه ها مي بينم
آن چه من هر سحر از باد صبا مي بينم
که من او را ز محبان شما مي بينم |
|
تعبیر
تمام وجودت را او تشکیل می دهد و دیگر تو ، تو نیستی، بلکه جلوه ای از وجود او محسوب می شوی.پس خدا را باید در همه حال و همه جا حاضر و ناظر بر اعمالت بدانی و نباید تعجب کنی که در چنین جایی نور خدا را مشاهده می کنی! اینها همه نتیجه خلوص نیت و یکرنگی است.