falehafez

  چل سال بيش رفت که من لاف مي زنم
هرگز به يمن عاطفت پير مي فروش
از جاه عشق و دولت رندان پاکباز
در شان من به دردکشي ظن بد مبر
شهباز دست پادشهم اين چه حالت است
حيف است بلبلي چو من اکنون در اين قفس
آب و هواي فارس عجب سفله پرور است
حافظ به زير خرقه قدح تا به کي کشي
تورانشه خجسته که در من يزيد فضل
  کز چاکران پير مغان کمترين منم
ساغر تهي نشد ز مي صاف روشنم
پيوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم
کآلوده گشت جامه ولي پاکدامنم
کز ياد برده اند هواي نشيمنم
با اين لسان عذب که خامش چو سوسنم
کو همرهي که خيمه از اين خاک برکنم
در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
شد منت مواهب او طوق گردنم
 
تعبیر

انسان از لاف زدن و خود را بزرگ نشان دادن به جایی نمی رسد،اگرچه والا مقام هستی و همه قبولت دارند، منتها خود خوب می دانی چه هستی! پس باید علم و عمل و دانش و ایمان را کنار هم داشته باشی تا احترامت بیشتر محفوظ بماند.آینده خوبی در انتظارت است، پس باید ارزش این روزها را بدانی و خوب از آن استفاده کنی.