|
من دوستدار روي خوش و موي دلکشم
گفتي ز سر عهد ازل يک سخن بگو
من آدم بهشتيم اما در اين سفر
در عاشقي گزير نباشد ز ساز و سوز
شيراز معدن لب لعل است و کان حسن
از بس که چشم مست در اين شهر ديده ام
شهريست پر کرشمه حوران ز شش جهت
بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوي دوست
حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست |
|
مدهوش چشم مست و مي صاف بي غشم
آن گه بگويمت که دو پيمانه درکشم
حالي اسير عشق جوانان مه وشم
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
من جوهري مفلسم ايرا مشوشم
حقا که مي نمي خورم اکنون و سرخوشم
چيزيم نيست ور نه خريدار هر ششم
گيسوي حور گرد فشاند ز مفرشم
آيينه اي ندارم از آن آه مي کشم |
|
تعبیر
همه را مثل خودت مپندار، زیرا آدم با صداقت همواره با سختی روبه روست و در معرض صدمه قرار دارد.داشتن صداقت و یکرنگ بودن پسندیده است منتها کسی نیست که آن را ارج نهد.گاهی اوقات انسان می باید همرنگ جماعت شود.زیاده طلب مباش، به همان که قسمت شده است قانع باش.