falehafez

  در نهانخانه عشرت صنمي خوش دارم
عاشق و رندم و ميخواره به آواز بلند
گر تو زين دست مرا بي سر و سامان داري
گر چنين چهره گشايد خط زنگاري دوست
گر به کاشانه رندان قدمي خواهي زد
ناوک غمزه بيار و رسن زلف که من
حافظا چون غم و شادي جهان در گذر است
  کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
وين همه منصب از آن حور پريوش دارم
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
نقل شعر شکرين و مي بي غش دارم
جنگ ها با دل مجروح بلاکش دارم
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
 
تعبیر

بسیار بی قرارش هستی و عشق او تاب و توان را از تو گرفته است.خود را بیش از این ناراحت مکن؛ زیرا برای از بین بردن مشکل نیاز به زمان است و زمانه خود حلال مشکلات است.جسور باش و عاقلانه فکر کن تا به مرادت برسی.