falehafez

  صوفي بيا که آينه صافيست جام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
عنقا شکار کس نشود دام بازچين
در بزم دور يک دو قدح درکش و برو
اي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيش
در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
حافظ مريد جام مي است اي صبا برو
  تا بنگري صفاي مي لعل فام را
کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
کان جا هميشه باد به دست است دام را
يعني طمع مدار وصال دوام را
پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را
آدم بهشت روضه دارالسلام را
اي خواجه بازبين به ترحم غلام را
وز بنده بندگي برسان شيخ جام را
 
تعبیر

از اینکه مردم حال تو را درک نمی کنند،مکدر نشو و از حیله دشمنان بیم به دل راه مده و از پیشامدها مترس،زیرا که حضرت آدم به سبب توجه به آینده از بهشت رانده شد.از افراد دانا راهنمایی بخواه که او خود نیز آن راه را رفته باشد،در زندگی متعادل باش.با اطرافیانت مهربان باش،زیرا افراد رستگار این چنین عمل کرده اند.