falehafez

  بازآي ساقيا که هواخواه خدمتم
زان جا که فيض جام سعادت فروغ توست
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
عيبم مکن به رندي و بدنامي اي حکيم
مي خور که عاشقي نه به کسب است و اختيار
من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش
دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف
دورم به صورت از در دولتسراي تو
حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان
  مشتاق بندگي و دعاگوي دولتم
بيرون شدي نماي ز ظلمات حيرتم
تا آشناي عشق شدم ز اهل رحمتم
کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم
اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم
در عشق ديدن تو هواخواه غربتم
اي خضر پي خجسته مدد کن به همتم
ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم
 
تعبیر

یار منتظر تمایل توست که می باید در برابرش کمر همت بربندی که با نور ایمانش به تاریکی زندگی ات را روشنی خواهد بخشید.هر چند تا کنون بی عشق زندگی کردی،منتها از امروز که معنی عشق را دریافتی از جمله آمرزیدگانی؛و آگاه باش که عشق در فطرت تو نهفته است و همانطور که جود و بخشش فطری اند.از سختی زندگی هراس به دل راه مده،زیرا موفقیت در دسترس است.