|
شممت روح وداد و شمت برق وصال
احاديا بجمال الحبيب قف و انزل
حکايت شب هجران فروگذاشته به
بيا که پرده گلريز هفت خانه چشم
چو يار بر سر صلح است و عذر مي طلبد
بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ
قتيل عشق تو شد حافظ غريب ولي |
|
بيا که بوي تو را ميرم اي نسيم شمال
که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشيده ايم به تحرير کارگاه خيال
توان گذشت ز جور رقيب در همه حال
که کس مباد چو من در پي خيال محال
به خاک ما گذري کن که خون مات حلال |
|
تعبیر
عطر وجود یار را حس کردی و نور وصال رامشاهده کردی.پس باید خیلی خوشحال باشی،به آنچه داری قانع باش زیرا انسانهایی که به اندک قانعند بهتر از کسانی هستند که بیشتر دارند،اما در اضطرابند.ناراحتیهایت برطرف می شود و به جای آن دوستی و صلح برقرار می گردد.