|
اي دل ريش مرا با لب تو حق نمک
تويي آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس
در خلوص منت ار هست شکي تجربه کن
گفته بودي که شوم مست و دو بوست بدهم
بگشا پسته خندان و شکرريزي کن
چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد
چون بر حافظ خويشش نگذاري باري |
|
حق نگه دار که من مي روم الله معک
ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک
کس عيار زر خالص نشناسد چو محک
وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک
خلق را از دهن خويش مينداز به شک
من نه آنم که زبوني کشم از چرخ فلک
اي رقيب از بر او يک دو قدم دورترک |
|
تعبیر
تو بایستی حق خوبیها را بدانی و آن را ادا کنی.همه تو را دوست دارند و با عیار زر محکت می زنند.با غرور و عصبانیت نمی توان نظم روزگار را بر هم زد بلکه می بایست با صبر و شکیبایی مشکلات را حل کنی.