|
ما آزموده ايم در اين شهر بخت خويش
از بس که دست مي گزم و آه مي کشم
دوشم ز بلبلي چه خوش آمد که مي سرود
کاي دل تو شاد باش که آن يار تندخو
خواهي که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
اي حافظ ار مراد ميسر شدي مدام |
|
بيرون کشيد بايد از اين ورطه رخت خويش
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خويش
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خويش
بسيار تندروي نشيند ز بخت خويش
بگذر ز عهد سست و سخن هاي سخت خويش
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خويش
جمشيد نيز دور نماندي ز تخت خويش |
|
تعبیر
وقتی از کسی زیانی متوجه تو می شود،لازم است با راهنمایی عقلت عمل کنی تا دجار اشتباه نشوی.غصه مخور که این موجب فرسایش روح انسان می گردد.هم اکنون حرکت کن و با همت از این مشکلات بگذر.