falehafez

  در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفي ز کنج صومعه با پاي خم نشست
احوال شيخ و قاضي و شرب اليهودشان
گفتا نه گفتنيست سخن گر چه محرمي
ساقي بهار مي رسد و وجه مي نماند
عشق است و مفلسي و جواني و نوبهار
تا چند همچو شمع زبان آوري کني
اي پادشاه صورت و معني که مثل تو
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول
  حافظ قرابه کش شد و مفتي پياله نوش
تا ديد محتسب که سبو مي کشد به دوش
کردم سوال صبحدم از پير مي فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و مي بنوش
فکري بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذير و جرم به ذيل کرم بپوش
پروانه مراد رسيد اي محب خموش
ناديده هيچ ديده و نشنيده هيچ گوش
بخت جوانت از فلک پير ژنده پوش
 
تعبیر

اکنون باید با خیال راحت زندگی کنی و سعی کن اسرار درونت را به کسی نگویی .نیت خود را پوشیده داشته باش،زیرا اگر آن را آشکار سازی به مقصودت نمی رسی.همان طور که اگر دانه روی زمین پیدا باشد سبز نمی شود و خوراک پرندگان می گردد،بدان که وقتی دانه در زیر زمین پنهان می شود،سبز می گردد.