falehafez

  فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش
دلربايي همه آن نيست که عاشق بکشند
جاي آن است که خون موج زند در دل لعل
بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود
اي که در کوچه معشوقه ما مي گذري
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
صحبت عافيتت گر چه خوش افتاد اي دل
صوفي سرخوش از اين دست که کج کرد کلاه
دل حافظ که به ديدار تو خوگر شده بود
  گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
زين تغابن که خزف مي شکند بازارش
اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
بر حذر باش که سر مي شکند ديوارش
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش
جانب عشق عزيز است فرومگذارش
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
نازپرورد وصال است مجو آزارش
 
تعبیر

بلبل در فکر آن است که گل یارش شده و در عوض گل هم در این فکر است که برای بلبل چسان عشوه گری کند.به لحاظ اینکه قلبی مهربان داری در راه خداجویی افتاده ای.به فکر آن شخص ارزشمندی باش که در حال حاضر غایب است و روزی خواهد آمد و ظالمان را ازدم تیغ عدالتش می گذراند.تو برای سلامتی آن عزیز دعا کن.چون به یاد او هستی آدم منصفی هستی.