falehafez

  حال خونين دلان که گويد باز
شرمش از چشم مي پرستان باد
جز فلاطون خم نشين شراب
هر که چون لاله کاسه گردان شد
نگشايد دلم چو غنچه اگر
بس که در پرده چنگ گفت سخن
گرد بيت الحرام خم حافظ
  و از فلک خون خم که جويد باز
نرگس مست اگر برويد باز
سر حکمت به ما که گويد باز
زين جفا رخ به خون بشويد باز
ساغري از لبش نبويد باز
ببرش موي تا نمويد باز
گر نميرد به سر بپويد باز
 
تعبیر

کسی که به فکر مشکلات عاشقان نیست و روزگار نیز علیه عاشقان است،در این حالت فیلسوفی مانند افلاطون می خواهد تا دردها را درمان کند.بر ناراحتیهای خود مسلط باش و از کسی تقاضای کمک مکن که کسی نمی تواند تو را کمک کند جز خداوند یکتا.زمانه همیشه یکسان نیست،گاهی به زیان آدمهاست و گاهی به سود.به هر حال بایستی تحمل کرد تا به مقصود رسید.