falehafez

  يک دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود
از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب
در مقامات طريقت هر کجا کرديم سير
ساقيا جام دمادم ده که در سير طريق
اي معبر مژده اي فرما که دوشم آفتاب
نقش مي بستم که گيرم گوشه اي زان چشم مست
گر نکردي نصرت دين شاه يحيي از کرم
حافظ آن ساعت که اين نظم پريشان مي نوشت
  و از لب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود
رجعتي مي خواستم ليکن طلاق افتاده بود
عافيت را با نظربازي فراق افتاده بود
هر که عاشق وش نيامد در نفاق افتاده بود
در شکرخواب صبوحي هم وثاق افتاده بود
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
کار ملک و دين ز نظم و اتساق افتاده بود
طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بود
 
تعبیر

آنچه در ذهن و دل داری موجب نشاطت می شود و آنچه را که در طلبش بودی و به آن نرسیدی نباید تو را ناراحت کند.بدان که هر کاری به موقع اش انجام خواهد شد.اگر میوه کالی را از درخت بچینی نمی رسد، می پوسد، پس میوه باید روی شاخه درخت برسد.در این حالت صبور باش که با صبر خیلی از مشکلات حل می شود.