|
ياد باد آن که نهانت نظري با ما بود
ياد باد آن که چو چشمت به عتابم مي کشت
ياد باد آن که صبوحي زده در مجلس انس
ياد باد آن که رخت شمع طرب مي افروخت
ياد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
ياد باد آن که چو ياقوت قدح خنده زدي
ياد باد آن که نگارم چو کمر بربستي
ياد باد آن که خرابات نشين بودم و مست
ياد باد آن که به اصلاح شما مي شد راست |
|
رقم مهر تو بر چهره ما پيدا بود
معجز عيسويت در لب شکرخا بود
جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود
وين دل سوخته پروانه ناپروا بود
آن که او خنده مستانه زدي صهبا بود
در ميان من و لعل تو حکايت ها بود
در رکابش مه نو پيک جهان پيما بود
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود |
|
تعبیر
روزی آثار شادی در چهره اش آشکار بود و حضور او همچون دم عیسی مسیح می بوده که به هر مرده ای می رسید، زنده اش می کرد.خاطرات گذشته ات موجب شادی ات می شود و باید به فکر آینده هم باشی.در حرکت خود خدا را حاضر و ناظر بدان تا بتوانی رستگار شوی.