falehafez

  آن کيست کز روي کرم با ما وفاداري کند
اول به بانگ ناي و ني آرد به دل پيغام وي
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
پشمينه پوش تندخو از عشق نشنيده است بو
چون من گداي بي نشان مشکل بود ياري چنان
زان طره پرپيچ و خم سهل است اگر بينم ستم
شد لشکر غم بي عدد از بخت مي خواهم مدد
با چشم پرنيرنگ او حافظ مکن آهنگ او
  بر جاي بدکاري چو من يک دم نکوکاري کند
وان گه به يک پيمانه مي با من وفاداري کند
نوميد نتوان بود از او باشد که دلداري کند
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراري کند
از مستيش رمزي بگو تا ترک هشياري کند
سلطان کجا عيش نهان با رند بازاري کند
از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياري کند
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواري کند
کان طره شبرنگ او بسيار طراري کند
 
تعبیر

آیا تا به حال از خودت پرسیده ای که چه کسی نسبت به تو وفادار است و در حقت لطف می کند؟زیرا که او را دوست می داری،حتی اخم او برایت محبت جلوه می کند.هر کسی زندگی را یک نوع معنی می کند،یکی مشکلات و رنجها را می بیند دیگری خوشی و لذت را.اگر نسیبی جز سختی نبرده ای،صبور باش که این دوره هم خواهد گذشت.کسی که عاشق نباشد نمی تواند سخنانت را دریابد.