|
دوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشيد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ايزد که ميان من و او صلح افتاد
آتش آن نيست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب |
|
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
با من راه نشين باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من ديوانه زدند
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
صوفيان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند |
|
تعبیر
چون روح پاک قدسی و الهی در وجود توست(نفخت من روحی)،پس می باید تزکیه نفس کنی و خداگونه شوی.همانطور که قطره از دریا به وجود می آید و در نهایت به دریا باز می گردد،انسان نیز از خداست و دوباره به سوی خدا باز می گردد.به قول مولوی"ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم".تو در زندگی باید همیشه خدا را در نظر داشته باشی و عاشقانه به سوی او بشتابی.کسی را که دوستش داری باید خالصانه تلاش کنی تا به او وصل شوی.