falehafez

  خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
زمان خوشدلي درياب و در ياب
غنيمت دان و مي خور در گلستان
ايا پرلعل کرده جام زرين
بيا اي شيخ و از خمخانه ما
بشوي اوراق اگر همدرس مايي
ز من بنيوش و دل در شاهدي بند
شرابي بي خمارم بخش يا رب
من از جان بنده سلطان اويسم
به تاج عالم آرايش که خورشيد
کسي گيرد خطا بر نظم حافظ
  که در دستت بجز ساغر نباشد
که دايم در صدف گوهر نباشد
که گل تا هفته ديگر نباشد
ببخشا بر کسي کش زر نباشد
شرابي خور که در کوثر نباشد
که علم عشق در دفتر نباشد
که حسنش بسته زيور نباشد
که با وي هيچ درد سر نباشد
اگر چه يادش از چاکر نباشد
چنين زيبنده افسر نباشد
که هيچش لطف در گوهر نباشد
 
تعبیر

اکنون که روزگار به وفق مراد توست می بایست از این فرصت استفاده کنی که امکان دارد فردا این فرصت از دست برود.اگر صدفی را شکافتی و درونش گوهر یافتی بلافاصله صیدش کن.بدان که درون همه صدفها مروارید نیست،بلکه خرده شن بی ارزشی است.درون جسم انسان نیز روح پاک و ملکوتی وجود ندارد .(صدف،جسم انسان است و مروارید،روح ملکوتی)