falehafez

  سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
چو پيش صبح روشن شد که حال مهر گردون چيست
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
کدام آهن دلش آموخت اين آيين عياري
خيال شهسواري پخت و شد ناگه دل مسکين
در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم
منش با خرقه پشمين کجا اندر کمند آرم
شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دين منصور
از آن ساعت که جام مي به دست او مشرف شد
ز شمشير سرافشانش ظفر آن روز بدرخشيد
دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق اي دل
نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است
  به دست مرحمت يارم در اميدواران زد
برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد
گره بگشود از ابرو و بر دل هاي ياران زد
که چشم باده پيمايش صلا بر هوشياران زد
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد
زره مويي که مژگانش ره خنجرگزاران زد
که جود بي دريغش خنده بر ابر بهاران زد
زمانه ساغر شادي به ياد ميگساران زد
که چون خورشيد انجم سوز تنها بر هزاران زد
که چرخ اين سکه دولت به دور روزگاران زد
بده کام دل حافظ که فال بختياران زد
 
تعبیر

خورشید خوشبختی تو طلوع می کند و همه ناراحتیهای تو را از بین می برد.یار به سراغت خواهد آمد و حلقه در خانه ات را خواهد کوبید.از خداوند بخواه که همواره یاور تو باشد و نیتت را برآورده سازد.نور امیدی به زندگی ات تابیده تا آینده ای روشن و تابناک داشته باشی.