|
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
جلوه اي کرد رخت ديد ملک عشق نداشت
عقل مي خواست کز آن شعله چراغ افروزد
مدعي خواست که آيد به تماشاگه راز
ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند
جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت |
|
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد
برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
دل غمديده ما بود که هم بر غم زد
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد |
|
تعبیر
وقتی خداوند انسان را آفرید،ابتدا عشق را در او به ودیعه نهاد.چون انسان زندگی را با عشق آغاز کرد، پس برای همیشه عاشق ماند.ای انسان تو خود ،خدا گونه ای و خالق مخلوقات خود.خدا این خلاقیت خود را در تو نیز قرار داد تا پدید آورنده باشی.قلبی داری که نور خدا در آن جلوه می کند،هر چند کسانی هستند که ارزش تو را نمی دانند ،منتها برای رضای خدا تلاش کن.توجه به مادیات و سود زیاد را از خود بران که مختص شیطان است و غیر آن مختص عقل.