falehafez

  دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعي است من اندر طلبت بنمايم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
سروبالاي من آن گه که درآيد به سماع
نظر پاک تواند رخ جانان ديدن
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
غيرتم کشت که محبوب جهاني ليکن
من چه گويم که تو را نازکي طبع لطيف
بجز ابروي تو محراب دل حافظ نيست
  تکيه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
اين قدر هست که تغيير قضا نتوان کرد
به فسوسي که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بي سر و پا نتوان کرد
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
که در آيينه نظر جز به صفا نتوان کرد
حل اين نکته بدين فکر خطا نتوان کرد
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
تا به حديست که آهسته دعا نتوان کرد
طاعت غير تو در مذهب ما نتوان کرد
 
تعبیر

به این زودی نمی توان به معشوق دست یافت و حتی نمی توان به این دو تار گیسو دل خوش کرد.سرنوشت را نمی توان تغییر داد و سرنوشت همان خواهد بود که از پیش تعیین شده است.در زندگی محبت را پیشه خود ساز و با اتکاء به عقل و شعورت موفق خواهی شد.