falehafez 1249

  ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را
در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود
چون مي رود اين کشتي سرگشته که آخر
المنه لله که چو ما بي دل و دين بود
قانع به خيالي ز تو بوديم چو حافظ
  محصول دعا در ره جانانه نهاديم
اين داغ که ما بر دل ديوانه نهاديم
تا روي در اين منزل ويرانه نهاديم
مهر لب او بر در اين خانه نهاديم
بنياد از اين شيوه رندانه نهاديم
جان در سر آن گوهر يک دانه نهاديم
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهاديم
يا رب چه گداهمت و بيگانه نهاديم
 
تعبیر
تو درس و فراگیری علم سحرگاهی را جهت رسیدن به عرفان از دست داده این داغ عشقی که درون توست می تواند خرمن تقوای صد پارسا را بسوزاند.درد عشقی که در وجود توست،هر روز شعله ورتر می گردد.برای فروکش کردن آن باید در عقاید خود تجدید نظر کنی و طرح جدیدی برای خود آماده کنی تا موفق شوی.