falehafez

  بلبلي خون دلي خورد و گلي حاصل کرد
طوطي اي را به خيال شکري دل خوش بود
قره العين من آن ميوه دل يادش باد
ساروان بار من افتاد خدا را مددي
روي خاکي و نم چشم مرا خوار مدار
آه و فرياد که از چشم حسود مه چرخ
نزدي شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
  باد غيرت به صدش خار پريشان دل کرد
ناگهش سيل فنا نقش امل باطل کرد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
که اميد کرمم همره اين محمل کرد
چرخ فيروزه طربخانه از اين کهگل کرد
در لحد ماه کمان ابروي من منزل کرد
چه کنم بازي ايام مرا غافل کرد
 
تعبیر

تو به بلبلی می مانی که با مرارت فراوان گلی را پرورش داده است منتها به هنگام بهره برداری آن گل به خار بدل شده است،از اینکه در تنگنای روزگار قرار گرفته ای،آمال و آرزوها را کاهش بده تا هرچه زودتر به او برسی.به هنگام سختی از خداوند مدد بخواه.