falehafez 1123

  مجمع خوبي و لطف است عذار چو مهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازي روزي
من همان به که از او نيک نگه دارم دل
بوي شير از لب همچون شکرش مي آيد
چارده ساله بتي چابک شيرين دارم
از پي آن گل نورسته دل ما يا رب
يار دلدار من ار قلب بدين سان شکند
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در
  ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش
بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
که بد و نيک نديده ست و ندارد نگهش
گر چه خون مي چکد از شيوه چشم سيهش
که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
خود کجا شد که نديديم در اين چند گهش
ببرد زود به جانداري خود پادشهش
صدف سينه حافظ بود آرامگهش
 
تعبیر

"هزار وعده خوبان یکی وفا نکند"؛ تو دوستش داری،منتها او به تو توجهی ندارد.در این باره باید با مطالعه و دقت بیشتری پیش بروی تا موجب زیانت نگردد.