falehafez

  روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست
ناظر روي تو صاحب نظرانند آري
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
تا به دامن ننشيند ز نسيمش گردي
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
من از اين طالع شوريده برنجم ور ني
از حياي لب شيرين تو اي چشمه نوش
مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز
شير در باديه عشق تو روباه شود
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
از وجودم قدري نام و نشان هست که هست
غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
  منت خاک درت بر بصري نيست که نيست
سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست
خجل از کرده خود پرده دري نيست که نيست
سيل خيز از نظرم رهگذري نيست که نيست
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست
بهره مند از سر کويت دگري نيست که نيست
غرق آب و عرق اکنون شکري نيست که نيست
ور نه در مجلس رندان خبري نيست که نيست
آه از اين راه که در وي خطري نيست که نيست
زير صد منت او خاک دري نيست که نيست
ور نه از ضعف در آن جا اثري نيست که نيست
در سراپاي وجودت هنري نيست که نيست
 
تعبیر

توجه همگان به تو است و نور هر چشمی از فروغ چهره زیبای تو روشنی گرفته است،یعنی همه اطرافیان فقط به تو توجه دارند و اگر مشکلاتی برایت بوجود آمده است،آن را به فال نیک بگیر.در راه عشق همه قلمها،زبانها،ار کار افتادند و حتی قدرتمندانی چون شاهان و عرفا وحتی شیخ صنعان در مقابل عشق زانو زدند و ناتوان شدند.تلاش کن که سرانجام به آرزویت خواهی رسید.