| |
ز در درآ و شبستان ما منور کن
اگر فقيه نصيحت کند که عشق مباز
به چشم و ابروي جانان سپرده ام دل و جان
ستاره شب هجران نمي فشاند نور
بگو به خازن جنت که خاک اين مجلس
از اين مزوجه و خرقه نيک در تنگم
چو شاهدان چمن زيردست حسن تواند
فضول نفس حکايت بسي کند ساقي
حجاب ديده ادراک شد شعاع جمال
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
لب پياله ببوس آنگهي به مستان ده
پس از ملازمت عيش و عشق مه رويان |
|
هواي مجلس روحانيان معطر کن
پياله اي بدهش گو دماغ را تر کن
بيا بيا و تماشاي طاق و منظر کن
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
به تحفه بر سوي فردوس و عود مجمر کن
به يک کرشمه صوفي وشم قلندر کن
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
تو کار خود مده از دست و مي به ساغر کن
بيا و خرگه خورشيد را منور کن
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
بدين دقيقه دماغ معاشران تر کن
ز کارها که کني شعر حافظ از بر کن |
|
تعبیر
برای به انجام رساندن هر کاری،زمان لازم است.در این هنگام می بایست قدری شکیبا باشی تا در فرصت مناسب نوری به تاریکی او بدمی و از این راه تیرگی غمش را روشن کنی.اگر بزرگی از عشق بی خبر است و تو را نصیحت کرد که از عشق دست بکش، سعی کن با عشق آشنایش کنی و طعم آن را به او بچشانی.چراغ شب هجران روشنی ندارد، تو برخیز و زندگی اش را منور کن.گاهی برای کسانی دیدار دوست ،دیدار جمال حق است.