falehafez

  چو گل هر دم به بويت جامه در تن
تنت را ديد گل گويي که در باغ
من از دست غمت مشکل برم جان
به قول دشمنان برگشتي از دوست
تنت در جامه چون در جام باده
ببار اي شمع اشک از چشم خونين
مکن کز سينه ام آه جگرسوز
دلم را مشکن و در پا مينداز
چو دل در زلف تو بسته ست حافظ
  کنم چاک از گريبان تا به دامن
چو مستان جامه را بدريد بر تن
ولي دل را تو آسان بردي از من
نگردد هيچ کس دوست دشمن
دلت در سينه چون در سيم آهن
که شد سوز دلت بر خلق روشن
برآيد همچو دود از راه روزن
که دارد در سر زلف تو مسکن
بدين سان کار او در پا ميفکن
 
تعبیر

او به راحتی دلت را غارت کرده است، منتها تصور می کنی که او اصلا هیچ توجهی به تو ندارد و برای همین امر، بی تابی و کاری می کنی که موجب پشیمانی ات می شود.عاقلانه فکر کن و با مطالعه پیش برو.در کار عشق باید صبور باشی.رفتارت را با خانواده خود معتدل کن، به زودی هدیه ای به تو می رسد.