falehafez

  دوش سوداي رخش گفتم ز سر بيرون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشيد از من به خشم
نکته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار
زردرويي مي کشم زان طبع نازک بي گناه
اي نسيم منزل ليلي خدا را تا به کي
من که ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست
اي مه صاحب قران از بنده حافظ ياد کن
  گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم
دوستان از راست مي رنجد نگارم چون کنم
عشوه اي فرماي تا من طبع را موزون کنم
ساقيا جامي بده تا چهره را گلگون کنم
ربع را برهم زنم اطلال را جيحون کنم
صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون کنم
تا دعاي دولت آن حسن روزافزون کنم
 
تعبیر

او به درستی پی برده که می خواهی ترکش کنی، از این رو سخت ناراحت است.از امروز سعی کن دلش را بدست آوری و او را از ناراحتی دربیاوری.با این رویه می توانید زندگی خوبی داشته باشید.